Masjedpajoh.ir
Masjedpajoh.ir
Masjedpajoh.ir
قانون خلاً و خلق فضای معنوی (بررسی مسجد با دیگر فضاهای عبادی)
دو شنبه, 06 بهمن 1399

 چکیده

یکى از مهم  ترین مسائلى که هر هنرمند و هر معمارى همواره با آن درگیر  است رابطه بین صورت و معنى یا قالب و محتوا مى  باشد؛ به عبارتى  هر معنى و مفهومى را در قالب  هایى خاص مى  توان بیان کرد که با توجه  به نوع هنر و تکنیک  هاى هنرمند بعضى از این قالب  ها بهتر و گویاتر  مى  توانند به  معنى موردنظر اشاره کنند.

 مسجد محل عبادت است و جایى که معمار به دنبال خلق فضایى است  که در آن مخاطب بهتر از سایر فضاها بتواند حضور خداوند را احساس کند  و به پرستش او بپردازد.

مقاله با اشاره به سه  نوع نگرش نسبت به جهان به مقایسه تطبیقى  فضاهاى عبادى پرداخته است و با توجه عدم امکان بازنمایى حقیقت مطلق  در نمادهاى محدود مدل سوم را برگزیده و آن را شرح قانون خلاء معرفى  نموده است و براین نکته تأکید کرده که هرچه خالى  تر امکان تجلى حقیقت  بیشتر و در پایان چنین نتیجه  گیرى نموده است:

در معمارى مسجد قالب  هاى گوناگونى را مى  توان براى خلق فضاى  معنوى بکار برد که تأثیرگذارى آن بر روى افراد گوناگون متفاوت خواهد بود.  هرچه درک مخاطب از مفهوم خدا ابتدایى  تر باشد قالب  ها صورى و مادى مؤثرند و هرچه این درک عمیق  تر شود قالب  هاى انتزاعى مؤثرتر خواهند  بود که در نهایت این قالب  ها به فضاى خالى منتهى خواهند شد. هیچ یک  از این مراتب بى  ارزش نیست و آنچه که بى  ارزش است ساکن شدن و راکد  ماندن در یک قالب خاص است و رمز حرکت و ساکن نشدن خالى شدن  است.خالى شدن فکر و ذهن، خالى شدن دل و خالى شدن فضاى معمارى.  ابتدا، خالى شدن از هر چیز زاید و بد و بعد خالى شدن از چیزهاى بیهوده  و در انتها خالى شدن از چیزهاى خوب براى رسیدن به چیزهاى بهتر.

صورتگر نقاشم هر لحظه بتى سازم

 وانگه همه بتها را در پیش تو اندازم

صد نقش بر انگیزم با روح در آمیزم

 چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم[1]

از جمله مهمترین مسائلى که هر هنرمند و هر معمارى همواره با آن درگیر است رابطه بین  صوت و معنى یا قلب و محتوا است. به  عبارتى هر معنا و مفهومى را در قالب  هایى خاص مى  توان  بیان کرد که با توجه به هنر و تکنیک  هاى هنرمند، بعضى از این قالب  ها بهتر و گویاتر مى  توانند  به معناى مورد نظر را برسانند.

 آنچه در معمارى مسجد و اصولاً معمارى هر نوع فضاى عبادى حائز اهمیت دیگر این  است که از چه قالب  ها و صورت  هایى مى  توان براى نمایش معانى مورد نظر استفاده کرد.

مسجد محل عبادت است. لذا معمار در پى خلق فضایى است که در آن مخاطب بهتر از  سایر فضاها بتواند حضور خداوند را احساس کند و به پرستش ذات حق بپردازد. حال این سؤال  مهم مطرح مى  شود که چه روش  ها و قالب  هاى معمارانه  اى بهتر مى  توانند انسان را به خداوند  نزدیک کند.

 البته این سؤالى نیست که فقط در باره مسجد صادق باشد؛ در طول تاریخ همواره  عبادتگاه  ها یکى از مهمترین آثار معمارى هر تمدن به شمار مى  آمد و هدف معماران آن همواره  خلق فضایى بوده که بتوان حضور خداوند را بیش از پیش در آن احساس کرد و به پرستش او  پرداخت.

 در این مقاله سعى مى  کنیم که با مقایسه  اى تطبیقى برخى از فضاهاى عبادى در فرهنگ  ها  و مذاهب گوناگون و مطرح کردن قانون خلأ، به این پرسش اساسى پاسخ دهیم. قبل از اینکه به سؤال پاسخ دهیم مى  باید به چند نکته مهم توجه کنیم.

ابتدا معنى خدا در ذهن هر فرد به  گونه  اى خاص تعریف شده و على  رغم اینکه همگان از  کلمه  اى واحد براى این معنا استفاده مى  کنند، شاید هیچ دو نفرى را نتوان پیدا کرد که معانى  یکسان از این کلمه در ذهن و دل خود جاى داده باشند. این معنى مى  تواند بسیار سطحى و غلط  تعریف شده باشد به  طورى که فرد، منکر وجود خداست (که در اصل منکر تعریف غلط خود از  خداست نه منکر وجود خدا) و نیز این تعریف مى  تواند به تدریج عمیق  تر و به درک و شناختى  عمیق از خداوند منجر شود.

دوم معنایى که هر فرد از مفهوم خداوند در ذهن دارد در طول زندگى فرد مدام در حال  تغییر و تحول است و ممکن است در حال تعالى و یا تنزل باشد. انسان در حال رشد انسانى است  که خداى هر لحظه او با لحظه بعدیش متمایز باشد و مدام معرفتش به  این مفهوم عمیق  تر گردد.

بى زارم از آن کهنه خدایى که تو دارى

 هر لحظه مرا تازه خداى دگرستى

سوم همین  طور که درک افراد گوناگون از این مفهوم متفاوت است، درک عمومى جامعه  در شرایط گوناگون زمانى و مکانى ممکن است بسیار متفاوت و بسته به رشد آن جامعه مى  تواند  سطحى و یا عمیق باشد.

 بنابراین به نظر مى  رسد پاسخ به این سئوال که خداوند را در چه قالب  هایى مى  توان در  معمارى نشان داد، بسیار مشکل و پیچیده است و قبل از اینکه این سؤال را مطرح کنیم مى  باید  بپرسم خداى چه کسى و یا چه جامعه  اى را مى  خواهیم نشان دهیم.

بنابراین براى پاسخگویى به این سؤال به بررسى تطبیقى چند فضاى عبادى در  فرهنگ  هاى گوناگون و مقایسه آن با مسجد مى  پردازیم.

 سه نوع فضاى عبادى گوناگون را با هم مقایسه کرده  ایم تصویر اول  فضایى از یک کلیساى سبک باروک در آلمان، تصویر دوم مربوط به گنبد خانه مسجد  شیخ لطف  اللّه   و تصویر سوم مربوط به کلیساى آب اثر تادائو آندو مى  باشد. ملاحظه مى  شود که  در این فضاها از چه قالب  هاى گوناگون و متفاوتى براى نشان دادن مفهوم خدا استفاده شده است،  که براى فهم آن باید اول ببینیم این فضا توسط چه کسى و براى چه کسانى و با چه سطح فهم از  درک مفهوم خدا ساخته شده. در ابتدا به فضاى کلیسا توجه کنیم همان  طورى که ملاحظه مى  کنید  این فضا مملو از آثار نقاشى و مجسمه  سازى گوناگون است که به طرز بسیار متکثرى در کنار  یکدیگر قرار گرفته و معمولاً هر یک یادآور داستانى از انجیل هستند. براى درک معنویت  موجود در این فضا مى  باید به نوع معرفى که مسیحیت از خداوند به  دست داده و سطح درک مخاطبان آن از مفهوم خدا توجه کنیم. مسیحیت در دورانى ظهور کرد که امیراتورى روم بر بیش  از نیمى از جهان حکومت مى  کرد و آنچه از مفهوم خدا در ذهن مردم پرورده شده بود خدایان  و الهه  هاى افسانه  اى روم بود که مى  توان براى آنها صورتى کاملاً مادى تصور کرد که هر یک  رب  النوع یکى از صفات جمال یا جلال خدا بودند و در بین آنها و در دنیاى آنها روابطى شبیه  ما انسان ها برقرار است و شاید به سبب همین امر بود که مسیحیت به سمت تثلیث گرایش پیدا کرد.

وقتى درک عمومى جامعه از مفهوم خدا در این سطح است، بهترین روش براى برقرارى  ارتباط هنر نقاشى و مجسمه  سازى است و بهترین وسیله براى ارائه معانى موجود در انجیل این  است که مفاهیم و داستان  هاى موجود در آن را به  صورت نقاشى و مجسمه در داخل فضاى  عبادى به نمایش بگذارند. بدیهى است که چنین نمایشى براى عامه مردم و بخصوص براى  افرادى که سواد مطالعه انجیل را ندارند بسیار محسوس و قابل فهم  تر خواهد بود  به  همین خاطر به خلاف معمارى مسجد نوشته و کتیبه  ها نقش کمرنگى خواهند داشت و فرد  زمانى به یاد معانى مذهبى مى  افتد و در فضا احساس معنویت مى  کند که فضا را مملو از چنین  نقاشى  ها و مجسمه  هایى مى  بیند. بنابراین در معمارى کلیسا مشاهده مى  کنیم که فرشتگان، بهشت،  جهنّم، مسیح و حتى خود خداوند به  صورت انسانى قوى در آثار نقاشى و مجسمه  سازى مشاهده  مى  شوند.

حال به تصویر شماره نگاه کنید. براى فهم بهتر این فضا مى  باید به معرفى خدا از دیدگاه  اسلام مراجعه کنیم. دین اسلام بعد از مسیحیت و در جهت تکمیل و تعالى این دین آمد  و مهم  ترین اصل آن براساس توحید بنا شد و شروع آن با کلمه لااله الا اللّه  بود. در این کلمه معانى  عمیق فراوانى نهفته است. از جمله این است که در این کلمه ابتدا هر چیزى از مقام الوهیت خلع  مى  گردد تا خداوند اثبات شود. به عبارتى:

 «براین حقیقت که خداوند کاملاً وراى تمام آن چیزهایى قرار دارد که ذهن و حواس عادى به عنوان واقعیت، به مفهوم رایج کلمه مى  شناسد اشاره دارد».[2]

همین اصل را مى  توان در کلمه «اللّه   اکبر» دید چون اللّه کبیر ذکر نشده وصف تفضیلى  نشان مى  دهد که خداوند بزرگ  تر است از هر آنچه که بتوان تصور کرد.

یا در جایى از قرآن داریم:

 «سُبْحنَ رَبِّ العِزَّة عَمَّا یَصِفُون».[3]

«پاک و منزه است پروردگار تو که خدایى مقتدر و بى  همتاست و از توصیف جاهلانه خلق مبر است».

پس با توجه به چنین تصویرى که اسلام از خداوند به نمایش گذاشته این سؤال پیش  مى  آید که چنین خدایى که از همه چیز منزّه هست، با چه قالب و روشى مى  توان در فضاى  معمارى به آن اشاره کرد. مسلماً چنین خدایى را با هیچ صورت مادى نمى  توان نشان داد،  پس هنرمند مسلمان در پى چیزى فراتر از ماده مى  گردد. تا به  وسیله آن فضایى معنوى خلق کند.  شاید یکى از قالب  هایى که به ذهن انسان مى  رسد نور است، چون تنها چیز غیرمادى است  که دیده مى  شود و در قرآن نیز خداوند به نور تشبیه شده است «اللّه   نور السموات و الارض»  ولى در استفاده از نور مى  باید به نکاتى خاص توجه کرد.

اصولاً زمانى که هر چیزى بسیار آشکار شود، حضورش نامرئى خواهد شد. مثلاً جاذبه  زمین چیزى است که بشر همواره با آن سر و کار دارد، ولى چیزى به این روشنى و آشکارى  سال  ها از دید مردم و حتى دانشمندان بزرگ دنیا مخفى بود و کشف نشد. در باره نور هم زمانى که  نور به وفور باشد دیگر حضورش حس نخواهد شد و زمانى مى  توان حضور آن را به  صورت  حقیقتى ماورایى حس کرد که به  صورت پرتوى از نور در دل تاریکى بتابد.

و در اینجاست که حضورش به  صورت ظهور و تجلى یک حقیقت بالا و بلند مرتبه  احساس مى  شود و چشم و دل انسان را با خود به سوى سر چشمه نور مى  کشاند.[4]

روش دیگر استفاده از آینه کارى است که نور را بى  نهایت با در خود مى  شکند و خرد مى  کند و دریایى مواج و پرتلألؤ از نور به نمایش مى  گذارد که خود نقوش هندسى و هر شیئى که  در این فضا قرار گیرد، بى  نهایت بار شکسته شده و در فضا فانى مى  گردد و فضاى فناى ماده  و حضور نور و نورانیت است و شکست بى  نهایت باعث مى  شود که این فضا على  رغم محدودیت  مادى به  صورت دریایى نامتناهى و بى انتها از نور حس شود، اما خدایى که در اسلام معرفى شده  حتى از این مرحله نیز فراتر است که بتوان  آن را فقط با نور فیزیکى نمایش داد و حتى در سوره  نور نیز که خداوند به نور آسمان  ها و زمین تشبیه شده در ادامه آیه ویژگى  هاى خاص و پیچیده  اى  ذکر مى  شود که او را از نور معمولى منزه مى  گرداند، بنابراین فقط قالب و سمبلى که باقى مى  ماند  هیچ و خلأ است.

ولى به راستى چگونه مى توان خلأ را به نمایش گذاشت؟ اگر قرار باشد فضا از همه چیز  خالى شود اصولاً دیگر اثر معمارى خلق نخواهد شد که بخواهیم در باره آن صحبت کنیم.

در طول تاریخ، معماران مسلمان از روش  هاى گوناگونى براى نمایش خلأ استفاده  کرده  اند. یکى از آنها قرار دادن مرکز هندسه فرم در فضاى خالى است. به  طور مثال اگر  به سقف  هاى مقرنس و یا یزدى  بندى نگاه کنیم ملاحظه مى  کنیم که هندسه اصلى آنها از دوایر  متحدالمرکزى است که در حالتى که فرم سه بعدى شکل مى  گیرد این مرکز بر روى محورى در  مرکز فضا و در داخل فضاى خالى قرار مى  گیرند و معمولاً این محور به شمسه و یا نورگیرى که در  سقف قرار دارد، منتهى مى  شود. (تصویر شماره 5 و 6) بنابراین تمامى فرم  هاى هندسى  به نوعى اشاره به فضاى خالى مى  کنند و نشان مى  دهند که سرچشمه وجودى آنها از خلأ گرفته  شده است.

اصولاً در معمارى اسلامى و در مساجد طراحى فضاى خالى بر طراحى حجم و توده  مادى غلبه دارد و بجز گنبد و گلدسته  ها که از بیرون دیده مى  شود حجم قالبى در فضا دیده  نمى  شود و تمامى فضاهاى داخلى به  وسیله ساختار هندسى خود به فضاى خالى مابین خویش  اشاره مى  کنند.

در فرم مقرنس همان  قدر که به فضاى مثبت و حجم و توده مادى توجه شده به فضاى  خالى بین فرم  ها و طراحى آنها نیز توجه گردیده و در آن فضاى مثبت و منفى به نوعى یکدیگر را در بر گرفته  اند.

در معمارى مسجد و معمارى اسلامى معمولاً تقسیمات ورودى  ها و بازشوها فرد است،  مثل تک ایوان در وسط یا سه درى، پنج درى و غیره و هیچ  گاه بازشوها به  صورت  دو درى، چهاردرى و غیره استفاده نمى  شود. در حالى که در بعضى از معمارى  هاى غربى  مى  توان نمونه  هاى آن را مشاهده کرد .

علت آن این است که اکس مرکزى و وسط یا محور تقارن که مهم  ترین و پر تأکیدترین  قسمت بناست در فضاى خالى قرار داشته باشد.

معمولاً در خانه  هاى حیاط مرکزى و در بعضى از مساجد آکس بصرى و آکس حرکتى از  یکدیگر جدا مى  شوند و مرکز به آکس بصرى اختصاص داده شده و حرکت  ها از دو طرف انجام  مى  شود.

 در مرکز حیاط حوض آب قرار مى  گیرد که سمبلى از شفافیت و پاکى است و با انعکاس  آسمان در داخل، فضاى خالى را در پایین و بالاى خود به نمایش مى  گذارد.  ایوان اصلى در وسط قرار مى  گیرد و پله  ها در طرفین آن و برخلاف معمارى غربى پله هیچ  گاه  به  صورت حجم و توده بیرون نمى  زند و همواره در داخل فضاى خالى قرار دارد.

حتى نوع استفاده از رنگ  ها نیز به  گونه  اى است که ایجاد خلأ کند در بسیارى از مساجد  صفویه به بعد رنگ  ها نیز به  گونه  اى است که ایجاد خلأ کند در بسیارى از مساجد صفویه به  بعد  رنگ غالب زمینه آبى پررنگ و لاجوردى است که نقوس اسلیمى و یا خطوط بنایى با رنگ  سفید بر روى آن مى  نشینند. از لحاظ علم رنگ  شناسى آبى عمیق  ترین رنگ است و تا مى  تواند  خود را از زمینه دور مى  کند و در طبیعت نیز مناظر دور دست همواره به رنگ آبى دیده مى  شوند،  ولى سفید سطحى  ترین و روش  ترین رنگ است که تا مى  تواند خود را از زمینه جلو مى  کشد.

با عقب رفتن آبى و جلو آمدن سفید در بین آنها خلاء ایجاد مى  شود و این خلأ تمامى  فضاى مسجد را تسخیر مى  کند و معنویتى خاص به آن مى  بخشد.

در نقوش اسلیمى و خطوط بنایى به همان اندازه که به خطوط سفید و نقوش مثبت اهمیت داده شده به فضاى خالى بین آنها نیز توجه گردیده است و فضاى خالى بین آنها نیز طراحى  گردیده است.

برخلاف نقاشى  هاى کلیسا هیچ یک از خطوط و نقوش به تنهایى ذهن و چشم را به طرف  خود معطوف نمى  کنند و کلیت فضاست که به  صورت یک حقیقت واحد حس مى  شود و اجزا  جدا از کل نیستند. به عبارتى همه چیز حضور یک واحد در کثرت است و منیّت تمامى اجزاى  فانى شده و هر جزئى تنها به آن کل واحد اشاره مى  کند.

حال به سراغ فضاى معنوى که در تصویر شماره 3 دیدیم مى  رویم. همان طورى که در  این تصویر مشاهده مى  کنید، این بار فضا خالى  تر شده و به جز صندلى هایى ساده براى نشستن  چیز قابل توجه دیگر در فضا موجود نیست. یکى از جداره  ها به  طور کامل برداشته شده و رو  به دریاچه  اى باز مى  شود که در بالا آسمان و در پایین نیز تصویرى از آسمان در آب مشاهده  مى  شود که مملو است از فضاى خالى و در اطراف طبیعت وحشى مشاهده مى  شود و در این زمینه  صلیبى در وسط دریاچه نگاه را به سمت خود مى  کشاند و به فضا تمرکز مى دهد.

با وجود اینکه فضاى فوق یک کلیساست، ولى معمار آن که یک ژاپنى است بیشتر تحت  تأثیر فرهنگ ژاپنى و آیین ذن و شینتو به طراحى این فضا پرداخته است. بنابراین براى درک  معنویت موجود در این فضامى باید به تعریف خدا از دیدگاه این آیین  ها مراجعه کرد.

اگرچه در آیین ذن نامى از خدا برده نمى  شود، ولى شاید آنچه را از آن به تهى یاد مى  شود  بتوان معادل خدا فرض کرد.

مکتب ذن اعتقاد دارد واقعیت  ها نسبى و ناپایدار و متغیرند، ولى ذات یگانه دارند  که از آن به تهى یاد مى  شود. شناخت تهى در وحدت آن و مبتنى بر اشراق و شهود است،  تهى ذات یگانه چیزهاست. و از راه منطق و استدلال در خور فهم نیست.

اندیشه تهمت از اندیشه بودائى ناشى مى  شود فضاى خالى هر چیز بیانگر تهمت است  و این تهى بودن به معناى نیست بودن نیست.

شاید بتوان تهیت را به عنوان یک اصطلاح روحى به معناى این که جهان پیرامون خود را  به  طور کلى تهى کرده باشیم، ذکر کنیم. در این زمینه یکى از استادان ذن بیان مى  دارد  که «آنگاه که جان به چیزى دلبسته نباشد، این تهیت است». همچنین در ذن این تصویر وجود  ندارد که اشیاء چیزها و رویدادها در یک سو و ما در سویى دیگر واقع شده باشیم یا بطور کلى  انفکاک انسان و طبیعت معنى ندارد. بنابراین طبیعت گرایى در این فرهنگ معناى ویژه خاص را  دارد، یعنى فطرى زیستن و با طبیعت بودن با لحن هستى همنوا شدن، رهایى از هر نوع تعلق و در دامن طبیعت سر سپردن.[5]

         ذات مکتب ذن ایجاب مى  کند تا مردم از هر چیز دست ساخته دورى کنند و در پى آن  سوى آن باشند این تلقى از ساده زیستن در فرهنگ مردم ژاپن باعث گردید تا اینان همواره  دوستدار و خواهان سادگى بکر و صداقت طبیعت باشند.[6]

         بنابراین مى  توان آشکارترین و بارزترین جلوه  هاى هنر و فرهنگ ژاپن را در  طبیعت  گرایى، بى توازنى، یک گوشه بودن، فقر، ساده سازى، تنهایى، حضور فضاى خالى  و بى  علاقگى به تزئینات مفصل و مجلل ذکر نمود.

          حال به خوبى مى  توان معنویت موجود را درک کرد.  ملاحظه مى  کنید این بار نیز به همان نسبتى که درک از مفهوم خدا انتزاعى  تر و عمیق  تر مى  گردد،  فضا خالى  تر مى  شود.

مقایسه تطبیقى فضاهاى عبادى

در مثال  هاى یاد شده قالب  هاى به  کار گرفته شده در سه نوع فضاى عبادى متفاوت را بررسى  کردیم و ملاحظه کردیم که به میزان اینکه درک از مفهوم خدا عمیق  تر مى  شود فضا ساده  تر شده  و از تجملات مادى خالى  تر مى  شود. بنابراین شاید براى کسانى که به معرفت عمیق رسیده باشند،  معنوى  ترین فضا، فضایى کاملاً ساده و تاریک باشد. و شاید به همین لحاظ است که بسیارى از  انبیا و عرفا در غار مشغول به عبادت مى  شدند.

          ولى به راستى کدام یک از این قالب ها مناسب  تر است و ما به عنوان یک معمار در  طراحى مساجد از کدام یک بهتر است استفاده کنیم.

          با توجه به مطالب فوق آیا مى  توان فضاى مسجد را برتر از فضاى کلیساى دوره باروک  دانست، یا الگوهاى به  کار گرفته شده در کلیساى آب را بهتر از قالب  هاى به  کار گرفته شده  در مسجد، قلمداد کرد؟ براى پاسخ  گویى به سؤال فوق ابتدا سه نوع نگرش به جهان را در قالب  سه الگو را  مى  بینید، بررسى مى  کنیم و با توجه به قانون خلأ  به توضیح این سؤال مى  پردازیم.

بررسى سه نوع نگرش به جهان

 در مدل اول نگرش به جهان کاملاً نسبى است و هیچ حقیقت مطلقى در جهان و هیچ معیار  مشخصى براى سنجش درستى، نادرستى و یا ارجحیت چیزى بر دیگرى وجود ندارد؛  اوج این تفکر نسبى گرا را در فلسفه دى کانستراکشن مى  توان مشاهده کرد که در سال  هاى اخیر  تأثیرات شایان توجهى در معمارى غرب از خود به  جاى گذاشته است.

 مدل دوم بیانگر نگاه مطلق  گرا به جهان است که در آن فقط یک چیز حقیقت مطلق است  و بقیه چیزها خالى از حقیقت، کفر آلود و یا شیطانى تلقى مى  گردند. گزینه  ها یا کاملاً درست  یا کاملاً غلط  اند و نسبیتى وجود ندارد.

 در نگرش سوم که به نظر اینجانب کامل  تر و درست  تر است هم نسبیت وجود دارد  و هم حقیقت مطلق، ولى هیچ چیز محسوسى حقیقت مطلق نیست و همه موجودات به میزانى که  به حقیقت مطلق نزدیک مى  شوند ارزش و بها پیدا مى  کنند و به میزانى که از آن دور مى  شوند  کم ارزش  تر تیره  تر و ظلمانى  تر مى  شوند ولى همان  طورکه نمى  توان هیچ کدام را حقیقت مطلق  به حساب آورد، نمى  توان هیچ یک را به  طور کامل بى  ارزش و به دور از نور حقیقت دانست.  بنابراین هر انسانى تفکر و ایدئولوژى و هر فضاى معمارى و اثر هنرى را مى  توان در جایى که از  این طیف فرض کرد؛ ولى باید دقت نمود که مراتب پایین  تر مقدمه  اى براى رسیدن به مراتب  بالاترند. بنابراین نمى  توان آن را بى  ارزش به حساب آورد. مثلاً اهمیت کلاس اول از کلاس دوم  یا سوم کمتر نیست و هر کلاسى مقدمه براى رسیدن به کلاس بالاتر است و بدون طى آن فهم  مرتبه بالاتر ممکن نخواهد بود. بنابراین براى انسانى که به سطح ابتدایى از مفهوم خدا رسیده  فضایى پرزرق و برق با تزئینات زیاد و  بسیار جالب  تر و شورانگیزتر خواهد  بود و در چنین فضایى احساس معنویت بیشترى خواهد کرد و فضایى خالى برایش خسته کننده  و کسالت  آور خواهد بود و زمانى که مخاطب در این مرحله است باید براى او از چنین قالب  هایى  استفاده کرد. به قول مولوى:

چونکه با کودک سرو کارت فتاد

 هم زبان کودکان باید گشاد

و هیچ  گاه نباید این سطح درک از فهم فضا را محکوم کرد، چون مقدمه درک مرتبه بالاتر  است. آنچه محکوم است سکون و توقف در هر مرحله است.

بنابراین فضاى کلیسا مى  تواند مقدمه  اى براى فهم عمیق  تر فضاى مسجد باشد  و قالب  هاى استفاده شده براى مسجد با وجود اینکه مرتبه  اى بالاتر از درک خداوند را  به نمایش مى  گذارد هیچ  گاه نباید مطلق شده و در آنها متوقف شد و همراه با عمیق  تر شدن درک  عمومى جامعه مى  بایستى به سمت انتزاعى  تر شدن و خالى  تر شدن حرکت کند.

 البته باید به این نکته توجه کرد که اثر هنرى غنى اثرى است که هم براى عوام جامعه  در خور فهم باشد و هم مورد پسند خواص قرار گیرد و هر کس به اندازه فهم خود بتواند از آن  استفاده کند و نمى  توان گفت که همواره بین این دو تناقص وجود دارد. بنابراین فضاى معنوى  مى  تواند به  گونه  اى طراحى شده باشد که هر دو نوع سمبل  هاى مادى و انتزاعى را در خود داشته  باشد تا انسان را در اعماق خویش سیر دهد و درک او را به مراتب بالاتر ببرد. نمونه بارز چنین  آثارى را در معمارى برخى از مساجد مثل مسجد شیخ لطف  اللّه   مى  توان مشاهده کرد که در آن از  یک طرف با بکارگیرى رنگ  هاى متنوع و نقش و نگارهاى فراوان توجه عوام را به خود جلب  مى  کند و از طرف دیگر با استفاده از نور، فضاى خالى و وحدت حاکم بر تمامى اجزاى فضایى  عمیق و پر رمز و رازى را براى خواص جامعه به نمایش مى  گذارد.

شرح قانون خلأ با توجه به مدل سوم

با توجه به مدل سوم در سیر تکاملى به سمت حقیقت مطلق همان  گونه که هر مرحله مقدمه  اى  براى صعود به مرحله بالاتر است، مى  تواند به حجابى براى صعود به مرتبه بالاتر تبدیل شود.  تا زمانى که آن مرحله براى ما مطلق شود و تمام توجه ما را به زیبایى  ها و ارزش  هاى خود معطوف  گرداند. نمى  توان به مرتبه بالاتر صعود کرد و براى صعود به مرتبه بالاتر ابتدا مى  باید از آنچه  دارى، خالى شوى و تمامى بت هایى را که مدت  ها با آنها انس گرفته بودى و براى رسیدن به آنها  زحمت  ها کشیده بودى، بشکنى تا بتوانى بهترى را جایگزین آن کنى و این نوع خالى شدن  حقیقت قانون خلأ به  شمار مى  رود.

جاى دخل است این عدم از روى نرم

 جاى خرج است این وجود بیش و کم

کارگاه صنع حق چون نیستیست

 پس برون کارگه بى  قیمتى است[7]

 

         این قانون را در همه جا مى  توان مشاهده نمود. در طبیعت، در زندگى انسان و در فضاى  معمارى و آن را این  گونه مى  توان بیان کرد:

 «هر چه خالى  تر امکان تجلى حقیقت بیشتر»

نتیجه  گیرى

در معمارى مسجد قالب  هاى گوناگونى را مى  توان براى خلق فضاى معنوى به  کار برد  که تاثیرگذارى آن بر روى افراد گوناگون متفاوت خواهد بود. هرچه درک مخاطب از مفهوم خدا  ابتدائى  تر باشد قالب  ها صورى و مادى مؤثرترند و هرچه این درک عمیق  تر شود قالب  هاى  انتزاعى  تر مؤثرتر خواهند بود. که در نهایت این قالب  ها به فضاى خالى منتهى خواهند شد.

          هیچ یک از این مراتب بى  ارزش نیست و آنچه بى  ارزش است ساکن شدن و راکد ماندن  در یک قالب خاص است و رمز حرکت و ساکن نشدن خالى شدن است. خالى شدن فکر و ذهن  خالى شدن دل و خالى شدن فضاى معمارى، ابتدا خالى شدن از هر چیز زائد و بد و بعد خالى  شدن از چیزهاى بیهوده و در انتها خالى شدن از چیزهاى مطلوب براى رسیدن به چیزهاى بهتر.

 

پی نوشت ها


[1] .  مولوى.

[2] . نصر، سید حسن، مقاله اهمیت فضاى خالى در هنر اسلامى. در ادامه بحث ذکر مى  شود: «اگر پروردگار را جوهر غایى  یا وجود ناب فرض کنیم، و به یاد داشته باشیم که در اصطلاح متافیزیک اسلامى، این امکان هست که وجود را شى  ء بنامیم. لاجرم جنبه  اى از نیستى یا خلأ وجود دارد که در طبیعت کل نظام خلقت نهفته است و پیامد مستقیم این حقیقت است که، على الاطلاق فقط خداوند واقعى است. طبق تعبیر دوم اگر اشیاء را به مفهوم متداول تلقى کنیم، آنگاه خلاء، یعنى آنچه از اشیا تهى است، به صورت اثر و پژواک حضور خداوند در نظام هستى جلوه مى  کند، زیرا از طریق نفى اشیاء در واقع به آنچه وراى همه چیزهاست اشاره دارد. بنابراین فضاى خالى مظهر تنزه و تعالى پروردگار و حضور او در تمام اشیاست».

[3] .  صافات / 180 .

[4] . تادائو آندو در قسمتى از مقاله خود درباره نور بعد از اینکه اشاره به پنجره  هاى کوچک در معمارى عربى مى  کند  مى  نویسد: «...انگار که آنها تجسمى از نور بودند. شاید آنها، نشانگر این میل اساسى و دیرینه انسان بودن. به  وجود آوردن تاریکى، براى ظهور نور هنگامى که، یک ستون درخشنده نور، در سکوت عمیق تاریکى نفوذ مى  کند حضور یک وجود والا و بلند مرتبه است آن پنجره  ها نه فقط براى سرگرمى بصرى ساخته نشده بودند، بل در واقع عاملى براى نفوذ بى  واسطه نور بودند و نورى که به فضاى داخلى معمارى رخنه مى  کرد فضایى داراى ساختارى راسخ، استوار و سنگین را به  وجود مى  آورد...». تادائواندو، مقاله نور، تهیه و تنظیم بهرام کشانى، معمارى و شهرسازى، پائیز 1382 .

[5] .  اعتضادى، لادن، ذن و معمارى ژاپن.

[6] .  پاشائى، ع. ذن چیست، انتشارات نیلوفر.

[7] .  مولانا، مثنوى معنوى، دفتر دوم.

ثبت دیدگاه