بسم الله الرحمن الرحیم
با اینکه بیشتر مسلمانان صحت حدیث غدیر و اعلام ولایت امیرمؤمنان على (علیه السلام) را پذیرفته اند و غالبا آن را از احادیث قطعى و متواتر مى دانند، باز گروهى چنین مى پرسند: اگر واقعا حادثه غدیر خم اتفاق افتاده و بسیارى نیز شاهد آن بوده اند، چرا شخص امیرمؤمنان (علیه السلام) براى اثبات حقانیت خود هرگز از آن بهره نگرفت؟
در باور این گروه عدم استشهاد حضرت به حدیث غدیر نشان دهنده این حقیقت است که یا واقعه اى به نام غدیر در تاریخ تحقق نیافته، یا بر فرض تحقق بر امامت حضرت دلالت نداشته است.
در پاسخ این مطلب باید گفت: اگر حدیث غدیر را از احادیث قطعى و متواتر ندانیم، باید بپذیریم که در میان احادیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم)و مطالب تاریخى مورد قطعى و متواتر وجود ندارد؛ علاوه بر این، این ادعا که امیرمؤمنان (علیه السلام) براى اثبات حقانیت خود به حدیث غدیر استناد نکرده، خود شاهد بى اطلاعى و نا آگاهى گوینده آن است.
بررسى اجمالى کتابهاى معتبر و مورد قبول فرقه هاى گوناگون اسلامى نشان مى دهد که حضرت على (علیه السلام) بیش از 22 بار پیرامون غدیر و استشهاد به آن سخن گفته است. هر چند این موارد در حوصله این مقاله نمى گنجد و نیازمند رصد بیشتر است، ولى براى نمونه تنها ده مورد آن را نقل و در بقیه موارد تنها به ذکر منابع بسنده مى کنیم.
در مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)
1- برابر آنچه از منابع تاریخى به دست مى آید اولین موردى که حضرت على - علیه السلام - حدیث غدیر را مطرح فرمود، بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) بود.
وقتى حضرت را براى بیعت به مسجد آوردند، آن بزرگوار با بیان حقانیت خود خلافت مسلمین را از آن خویش دانست و از بیعت امتناع کرد. بشیر بن سعد انصارى برخاست و گفت: اى ابوالحسن، اگر انصار قبل از بیعت با ابوبکر این کلام را مى شنیدند، حتى دو نفر در باره بیعت با شما اختلاف نمى کردند.
حضرت در جواب فرمود:
«یا هؤلاء اکنت ادع رسول الله مسجى لا اواریه و اخرج انازع فى سلطانه؟ و الله ما خفت احدا یسمو له و ینازعنا اهل البیت فیه و یستحل ما استحللتموه، و لا علمت ان رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) ترک یوم غدیر خم لاحد حجة و لا لقائل مقالا. فانشد الله رجلا سمع النبى (صلی الله علیه و آله وسلم) یوم غدیر خم یقول: «من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» ان یشهد الان بما سمع». (1)
آیا باید پیکر رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) را بر روى زمین رها مى کردم و قبل از کفن و دفن آن حضرت، در باره خلافت و جانشینى وى نزاع مى کردم؟ مساله خلافت چنان روشن بود که گمان نمى کردم کسى در صدد دستیابى به آن باشد و در این موضوع با اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) درگیر شوند. مگر رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) در روز غدیر خم حجت را بر مردم تمام نکرد و مگر جاى عذرى براى کسى باقى مانده بود؟
همگان را به خدا قسم مى دهم، هر کس کلام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) در روز غدیر خم را شنیده است که مى فرمود:
«هر کس که من مولاى او هستم اینک على مولاى اوست. خداوندا، هر کس على را دوست دارد دوستبدار و آن که على را دشمن بشمارد، دشمن دار، هر کس على را یارى کند یارى کن، و هر که على را خوار کند، خوار ساز.» برخیزد و شهادت دهد.
زید بن ارقم مى گوید: بعد از این سخن حضرت، دوازده تن از اصحاب جنگ بدر برخاستند و گواهى دادند. اما من، با آنکه این گفتار را از زبان رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) شنیده بودم، از اداى شهادت خوددارى کردم و بر اثر همین امر و نفرین حضرت بینایى ام را از دست دادم.
در خطبه وسیله
2-هفت روز پس از وفات پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) امیرمؤمنان (علیه السلام) در مدینه خطبها ى بسیار بلند ایراد فرمود که به خطبه "وسیله" معروف شد. حضرت در آن خطبه به واقعه غدیر خم و نزول آیه اکمال دین در آن روز تصریح مى کند.
ثقةالاسلام کلینى، در روضه کافى، خطبه وسیله را نقل کرده است. در بخشى از آن چنین مى خوانیم
»... و قوله صلى الله علیه و اله حین تکلمت طائفة فقالت: نحن موالىغرسولالله(صلی الله علیه و آله وسلم)فخرج رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) الى حجة الوداع ثم صار الى غدیر خم، فامر فاصلح له شبه المنبر ثم علاه و اخذ بعضدى حتى رئى بیاض ابطیه رافعا صوته قائلا فى محفله: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» فکانت على ولایتى ولایة الله و على عداوتى عداوة الله. و انزل الله عزو جل فى ذلک الیوم: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا (2) فکانت ولایتى کمال الدین و رضا الرب جل ذکره...» (3)
]در اواخر عمر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم)،]، وقتى گروهى گفتند: ما بعد از پیامبر رهبران مردم هستیم، رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم)براى حجةالوداع از مدینه خارج شد و پس از اعمال حج به وادى غدیر خم شتافت، فرمان داد چیزى مانند منبر برایش آماده کردند. سپس بالاى آن رفت، و بازوى مرا گرفت و بلند کرد، به گونه اى که سفیدى زیر شانه هایش دیده شد. آنگاه با آواز بلند فرمود:
هر کس که من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدایا، دوستش را دوستبدار و دشمنش را دشمن شمار. پس ولایت من معیار ولایت خدا و دشمنى با من میعار دشمنى با خدا شد؛ و خداوند در همان روز این آیه را نازل فرمود:
امروز دین شما را کامل ساختم، نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم.
پس ولایت من کمال دین و رضایت پروردگار جل ذکره شد. ...
در شوراى شش نفره
3- در شوراى منتخب خلیفه دوم براى تعیین خلیفه، که امیرمؤمنان (علیه السلام) نیز در شمار آنان جاى داشت، استدلال هاى فراوانى از حضرت نقل شده که در کتابهاى تاریخ و حدیث به «حدیث الانشاد» یا «حدیث المناشدة» معروف است. امام (علیه السلام) در یک از استدلال هاى خود به حدیث غدیر خم استناد کرده است.
ابن مغازلى شافعى (متوفاى483)، در کتاب المناقب،سخن على(علیه السلام) را چنین نقل مى کند:
«فانشدکم بالله، هل فیکم احد قال له رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم): «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، لیبلغ الشاهد منکم الغائب» غیرى؟ (4) قالوا: اللهم لا.»
شما را به خدا سوگند مى دهم، در جمع شما غیر از من کسى هست که پیامبر در باره او فرموده باشد: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا، دوستدارش را دوستبدار و دشمنش را دشمن بشمار، حاضران باید این مطلب را به غائبان برسانند؟ اعضاى شورا گفتند: به خدا سوگند، نه».
در روزگار عثمان
4- در ایام خلافت عثمان جمعى از مهاجران و انصار در مسجد النبى (صلی الله علیه و آله وسلم) گرد آمده، پیرامون فضایل و سوابق قریش و انصار سخن مى گفتند و از سخنان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم)در باره قریش و انصار بهره مى جستند. حضرت على (علیه السلام) نیز در این مجلس حضور داشت و به سخنان آنان گوش مى داد. گروهى از حضرت خواستند که او نیز سخنى بگوید.
حضرت پارهاى از سوابق و مناقبش را برشمرد و حاضران بر درستى گفتارش گواهى دادند. آنگاه امام به حدیث غدیر اشاره کرد و فرمود:
«افتقرون ان رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) دعانى یوم غدیر خم فنادى لى بالولایة ثم قال: لیبلغ الشاهد منکم الغائب؟ »قالوا: اللهم نعم. (5)
آیا قبول دارید که رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) در روز غدیر خم مرا خواست، ولایتم را به مردم ابلاغ کرد و فرمود حاضران باید این مطلب را غایبان برسانند؟
حاضران گفتند: آرى.
در میدان جنگ جمل
5- قبل از شروع جنگ جمل، حضرت براى اتمام حجتى دیگر به طلحه پیام داد تا با وى دیدار کند. طلحه نیز پذیرفت و به حضور امیرمؤمنان(علیه السلام) شتافت. حضرت به وى فرمود:
«نشدتک الله هل سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم)یقول: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»؟
قال: نعم. قال (صلی الله علیه و آله وسلم) «فلم تقاتلنى؟» قال: لم اذکر. (6)
تو را به خدا سوگند مى دهم، آیا شنیدى که رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) مى فرمود: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا هر کس او را دوست دارد دوستبدار و هر کس ا او دشمنى مىکند دشمن بدار؟؟»
طلحه گفت: آرى شنیده ام:
حضرت فرمود: پس چرا با من مى جنگى؟
طلحه جواب داد: فراموش کرده بودم.
در صحنه صفین
6- در جنگ صفین، هنگامى که فرستاده هاى معاویه به حضور امیرمؤمنان - علیه اسلام - رسیدند تا به اصطلاح بین حضرت و معاویه صلح برقرار سازند، حضرت خطبه اى ایراد کرد و فرمود:
«انشد کم الله فى قول الله: (یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم) (7) و قوله: (انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون) (8)
ثم قال: (و لم یتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤمنین ولیجة)، (9)
فقال الناس: یا رسول الله، اخاص لبعض المؤمنین ام عام لجمیعهم؟ فامر الله عز و جل رسوله ان یعلمهم فیمن نزلت الایات و ان یفسر لهم من الولایة ما فسر لهم من صلاتهم و صیامهم و زکاتهم و حجهم. فنصبنى بغدیر خم و قال: «ان الله ارسلنى برسالة ضاق بها صدرى و ظننت ان الناس مکذبونى، فاوعدنى لابلغنها او یغذبنى، قم یا على»
ثم نادى بالصلاة جامعة فصلى بهم الظهر ثم قال: «ایها الناس، ان الله مولاى و انا مولى المؤمنین و اولى بهم من انفسهم، الا من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره و اخذل من خذله.»
فقام الیه سلمان الفارسى فقال: یا رسول الله ولاه کما ذا؟
فقال: «ولاءه کولایتى، من کنت اولى به من نفسه فعلى اولى به من نفسه.» و انزل الله تبارک و تعالى: (الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا) (10) ...» (11)
شما را به خدا سوگند مى دهم، در باره این آیات:
«اى مؤمنان، از خدا و پیامبر و صاحبان امر خود پیروى کنید؛» «صاحب اختیار و ولى شما خدا و پیامبرش و کسى است که نماز را به پا داشته، در حال رکوع زکات مىدهد» و «غیر از خدا، پیامبر و مؤمنان را دوست صمیمى به شمار نیاوردید.»
مردم از رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) سؤال کردند: آیا مراد از «مؤمنان» در این آیات بعضى از آنهاست یا همه آنان را شامل مى شود؟ خداوند به پیامبرش دستور داد تا به آنان بفهماند که این آیات در باره چه کسى نازل شده است و ولایت را براى آنها تفسیر کند چنانکه نماز، روزه، زکات و حج را تفسیر کرد. پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)، براى امتثال امر خدا، در غدیر خم مرا به خلافت منصوب کرد و فرمود:
«خداوند مرا به رسالتى فرستاده است که سینه ام از آن به فشار آمده، گمان مى کنم مردم مرا تکذیب خواهند کرد؛ ولى خداوند مرا تهدید کرد و فرمود: این پیام را برسانم وگرنه مرا عذاب مى کند. اى على برخیز».
سپس مردم را براى نماز جماعت فرا خواند، و نماز ظهر را با آنان خواند و فرمود: اى مردم، خداوند مولاى من است، من مولاى مؤمنینم و اختیارم بر مؤمنین از خود آنان بیشتر است، بدانید هر که من مولاى او هستم على مولاى اوست خداوندا، هر که على را دوست دارد دوستبدار و آن که على را دشمن دارد دشمن بدار، هر کس على را یارى کند یارى کن و هر که على را یارى نکند خوار کن.
در اینجا سلمان فارسى برخاست و گفت: یا رسول الله، ولایت و اختیار او بر مردم چگونه است؟ حضرت فرمود: اختیارات او مانند اختیارات من است، هر کس اختیار من به او از خود او بیشتر بوده، على هم اختیارش بر او از خودش بیشتر است.
و خداوند تبارک و تعالى این آیه را نازل فرمود: امروز دین شما را کامل کردم، نعمتم را بر شما تمام کردم و راضى شدم که اسلام دین شما باشد.
در مسجد کوفه
7- امام على (علیه السلام) بارها مردم را مسجد کوفه جمع کرد و فرمود که، هر کس در غدیر خم حضور داشته، حدیث غدیر را از زبان پیامبر اکرم شنیده است برخیزد و شهادت دهد.
هر بار حضرت چنین خواسته اى را بیان کرده، جمعى از بزرگان اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) اجابت کرده، شهادت دادند که، ما در غدیر خم این سخن را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) شنیده ایم.
این بخش از استشهادات حضرت چنان گسترده و متنوع است که، بى هیچ اغراقى گردآورى منابع آن کتابى مىطلبد.
احمد بن حنبل در مسند خود داستان یکى از گواه جویى هاى حضرت را چنین نقل میکند:
على (علیه السلام) مردم را در رحبة (یکى از میادین کوفه) گرد آورد و فرمود:
«انشد الله کل امرئ مسلم سمع رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) یقول یوم غدیر خم ما سمع لما قام.»
به خدا سوگند مى دهم هر مسلمانى که در روز غدیر خم گفتار پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) را شنیده است برخیزد و شهادت دهد.
احمد بن حنبل مى افزاید:
به گفته ابى الطفیل سى تن از مردم برخاستند ولى ابونعیم نقل مى کند که بسیارى از مردم برخاسته، شهادت دادند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) را در غدیر خم در حالى که دست حضرت على را گرفته بود، مشاهده کردند که مى فرمود: «آیا مى دانید که من به مؤمنین از خود آنان سزاوارترم؟» مردم در جواب عرضه داشتند: آرى چنین است، اى رسول خدا. آنگاه فرمود: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدایا، دوستدار وى را دوستبدار و با دشمن وى دشمن باش.
ابى الطفیل که راوى این حدیث است، مى گوید:
من از جمع مردم خارج شدم. در حالى که پذیرش این حدیث برایم مشکل بود و در تردید به سر مى بردم، به ملاقات زید بن ارقم رفتم و آنچه از على(علیه السلام) در آن روز دیده و شنیده بودم با وى در میان گذاشتم.
زید بن ارقم گفت: حق همان است که شنیده اى. من خود همه آن مطالب را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) شنیده ام». (12)
در میدان کوفه
8- امام على (علیه السلام) در خطبه اى، که در رحبه کوفه ایراد کرد، به واقعه غدیر و گفتار پیامبر اکرم(ص) در آن تمسک جست. ولى در این محفل انس بن مالک، که در غدیر حضور داشت، مصلحت اندیشى پیشه کرده، از گواهى دادن سرباز زد.
ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه چنین نقل مى کند:
«المشهور ان علیا (علیه السلام) ناشد الناس الله فى الرحبة بالکوفة، فقال: انشدکم الله رجلا سمع رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم)، یقول لى و هو منصرف من حجة الوداع: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، فقام رجال فشهدوا بذلک. فقال (علیه السلام) لانس بن مالک: «لقد حضرتها فما بالک؟. فقال: یا امیرالمؤمنین کبرت سنی و صار ما انساه اکثر مما اذکر. فقال [على (علیه السلام)] له: ان کنت کاذبا فضربک الله بها بیضاء لا تواریها العمامة. فما مات حتى اصابه البرص». (13)
مشهور است که على (علیه السلام) در رحبه کوفه مردم را سوگند داد و گفت: به خدا سوگند مى دهم هر کس در بازگشت رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) از حجةالوداع از آن حضرت شنید که در باره من فرمود: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» برخیزد و گواهى دهد. مردانى برخاستند و گواهى دادند.
سپس على (علیه السلام) به انس بن مالک فرمود: تو نیز آن روز حضور داشتى، چه شده است [که گواهى نمى دهى]؟
انس گفت: یا امیرالمؤمنین(علیه السلام) ، سن من زیاد شده و آنچه فراموش کرده ام بیش از چیزهایى است که به یاد دارم.
حضرت فرمود: اگر دروغگو باشى، خداوند تو را به چنان سفیدى مبتلا کند که حتى عمامه نیز آن را پنهان نسازد. پس انس قبل از آنکه بمیرد مبتلا به پیسى شد.
در مسجد کوفه
9- حضرت على (علیه السلام) بارها در مسجد کوفه نیز به واقعه غدیر و سخن رسول خدا در آن روز تمسک جست.
زید بن ارقم چنین نقل مى کند:
«نشد على (علیه السلام) الناس فى المسجد فقال: انشد الله رجلا سمع النبى (صلی الله علیه و آله وسلم) یقول: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. فقام اثنا عشر بدریا، ستة من الجانب الایمن و ستة من الجانب الایسر، فشهدوا بذلک. و کنت انا فیمن سمع ذلک فکتمته، فذهب الله ببصرى». (14)
على (علیه السلام) مردم را در مسجد سوگند داد و فرمود: به خدا سوگند مى دهم هر که گفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را شنید که فرمود: هر که من مولا و فرمانرواى اویم على مولاى اوست، خدایا هر که او را دوست دارد دوستبدار و هر که او را دشمن دادر دشمن دار؛ برخیزد و گواهى دهد. پس دوازده تن از اهل بدر، شش تن از سمت راست و شش تن از سمت چپ، برخاستند و بدان گواهى دادند. من نیز از کسانى بودم که این سخنرا از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) شنیده بودم، ولى آن روز از گواهى خوددارى کردم و خداوند بینایى را از من گرفت.
به نوشته تاریخ نگاران او براى شهادتى که نداده بود افسوس مى خورد، اظهار پشیمانى مى کرد و از خدا آمرزش مى طلبید.
پس از جنگ نهروان
10- پس از جنگ نهروان امیرمؤمنان على (علیه السلام) نامه اى خطاب به شیعیان خود نوشت و ده نفر از بزرگان کوفه را که مورد اعتماد بودند، مامور کرد تا هر جمعه در حضور آنها این نامه براى مردم قرائت شود.
حضرت در بخشى از این نامه بر حق ولایت خود استدلال مى کند و مى فرماید:
«و انما حجتى انى ولى هذا الامر من دون قریش، ان نبى الله صلى الله علیه و آله قال: «الولاء لمن اعتق» فجاء رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) بعتق الرقاب من النار، و اعتقها من الرق، فکان للنبى صلى الله علیه و آله، ولاء هذه الامة، و کان لى بعده ما کان له، فما جاز لقریش من فضلها علیها بالنبى صلى الله علیه و آله، جاز لبنى هاشم على قریش، و جاز لى على بنى هاشم یقول النبى (صلی الله علیه و آله وسلم) یوم غدیر خم «من کنت مولاه فعلى مولاه»، الا ان تدعى قریش فضلها على العرب بغیر النبى (صلی الله علیه و آله وسلم). فان شاءوا فلیقولوا ذلک...» (15(
دلیل من بر اینکه من ولى امرم نه سایر قریش، این است که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: ولایت براى کسى است که آزاد کرده است؛ و چون رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) مردم را از قید بندگى و آتش جهنم آزاد کرد پس بر امت ولایت دارد. بعد از آن حضرت، همان ولایت او از آن من است؛ زیرا هر فضیلتى که قریش بر سایر امت دارد به سبب پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) است و [با توجه به این معیار] بنى هاشم بر قریش فضیلتى آشکارتر دارد؛ و من همان فضیلت را بر بنى هاشم دارم، زیرا رسول خدا در روز غدیر خم فرمود: «من کنت مولاه فهذا على مولاه.» مگر آنکه قریش ادعا کند به دلیلى جز انتساب به پیامبر بر عرب برترى دارد، پس اگر مى خواهند چنین بگویند، بگویند...
در پایان مقاله براى تکمیل بحث، فهرست بقیه مواردى که حضرت على (علیه السلام) به حدیث غدیر استناد کرده است، ذکر مى شود:
موارد دیگر
شیخ طوسى در صفحه 752 مصباح المتهجد این خطبه را بطور کامل آورده است و علامه مجلسى در جلد97 بحارالانوار آن را از «مصباح الزائر» سید بن طاووس نقل مى کند.
الف. «الفصول المهمة»، ابن الصباغ المالکى، ص 15.
ب. «تذکرة الخواص»، ابن الجوزى، ص103.
ج. «فوائد السمطین»، حموینى، ج 1، ص427.
د. «الفصول المختارة»، شیخ مفید، ج 2، ص 70.
ه. «الاحتجاج»، طبرسى، ج 1، ص429.
3- همچنین اشعار بسیار زیبایى از حضرت على (علیه السلام) نقل شده است، که امام (علیه السلام) براى اثبات حقانیت خویش به حدیث غدیر خم تمسک جسته است. این اشعار در صفحه 78 «ینابیع المودة» قندوزى حنفى، صفحه 540 دیوان منسوب به امیرالمؤمنین و صفحه 32 جلد دوم «الغدیر» نقل شده است.
6- امیر مؤمنان على (علیه السلام) در روایتى طولانى هفتاد فضیلت ویژه خود را بیان کرده، در ضمن آنها از حادثه غدیر خم نیز سخن گفته است. این روایت را شیخ صدوق u در جلد دوم کتاب «الخصال» آورده است.
10-حضرت على (علیه السلام) در جواب سؤال کسى که گفت: مهمترین فضیلت خود را از زبان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) بیان کنید، به حادثه غدیر و وجوب ولایت خود اشاره مى کند. این روایت را طبرسى در جلد اول کتاب «الاحتجاج» نقل کرده است. کتاب سلیم بن قیس و جلد چهلم «بحارالانوار» نیز از منابع این حدیث شمرده مىشود.
11- حضرت على(علیه السلام) ، در توضیح حدیث «ان حدیثنا اهل البیت صعب مستصعب»، حدیث غدیر را بیان کرده، از آزمون مؤمنان در این مسیر سخن گفته است. این روایت در صفحه 55 تفسیر «فرات کوفى» و نیز جلد 25 «بحارالانوار» دیده مى شود.
12-ابن عساکر شافعى در جلد دوم «تاریخ دمشق» به طرق مختلف حدیث غدیر را از زبان على - علیه السلام - نقل کرده است. همچنین ابن مغازلى شافعى در صفحه 21 کتاب «المناقب»، ابن کثبر در جلد پنجم «البدایة و النهایة» و هیثمى در جلد نهم «مجمع الزواید» سخنان حضرت را نقل کرده اند.
به امید آنکه در پرتو نور غدیر به حریم ولایت راه یابیم و از سرچشمه حیات طیبه اهل بیت - علیهم السلام - حیاتى نو به دست آوریم.
پى نوشت ها:
1-احتجاج طبرسى، ج 1، ص 184؛ الامامة و السیاسة، ص29 - 30؛ بحارالانوار، ج 28، ص 185.
2-مائده،3.
3- الروضة من الکافى، ج 8، ص27.
4-مناقب ابن المغازلى، ص 114؛ مناقب الخوارزمى، ص 222؛ امالى، شیخ طوسى، ص333؛ همان، ص546؛ همان، ص 555؛ الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص333 و213؛ کشف الیقین، ص423؛ فرائد السمطین، ج 1،ص 315؛ ارشاد القلوب، ج 2، ص259.
5-کتاب سلیم بنقیس، حدیث 11، ص 641؛ فوائد السمطین، ج 1، ص 312؛ الغدیر، ج 1، ص163.
6-مناقب الخوارزمى، ص 182؛ مستدرک حاکم، ج3، ص 371؛ مروج الذهب، ج 2، ص373؛ تذکرة الخواص، ابن الجوزى، ص73؛ مجمع الزوائد، ج9، ص107.
7- النساء،59.
8-المائده، 55.
9-التوبة،16.
10-المائده،3.
11 -کتاب سلیم بنقیس، ص 758؛ الغدیر، ج 1، ص 195؛ احتجاج طبرسى، ج 1، ص 341؛ فرائد السبطین، ج 1، ص 314؛ کمال الدین، ج 1، ص 274؛ بحارالانوار، ج33، ص147.
12-مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 370؛ این حدیث در صدها کتاب شیعه و سنى باعبارات مختلف نقل شده است .
13-شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحدید، ج19، ص217؛ المعارف، ابن قتیبة، ص 580؛ انساب الاشراف، بلاذرى، ج 2، ص156؛ حلیة الاولیاء، ج 5، ص26؛ الارشاد، شیخ مفید، ج 1، ص 351؛ کشف الیقین، علامه حلى، ص 110؛ الغدیر، ج 1، ص193.
14-الارشاد، شیخ مفید، ج 1، ص 352؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 4، ص 74؛ مجمع الزواید، ج9، ص106؛مناقب، ابى مغازلى شافعى، ص23؛ العمدة ص 110، الغدیر، ج 1، ص167.
15- کشف المحجة، سید بن طاووس، ص246. معادن الحکمة فى مکاتیب الائمة، فصل 2؛ بحار، ج 30،ص7
منبع: سایت تخصصی منبرها
دفتر مطالعات، پژوهشها و ارتباطات حوزوی
مرکز رسیدگی به امور مساجد