« بسم الله الرحمن الرحیم »
یکی از مسایل بسیار مهم حقوقی – سیاسی واجتماعی، اصل شیوه ارتباط وتعامل مسلمانان باغیر مسلمان(مشرکان – اهل کتاب وسایر فرقه های نامسلمان ) است . این نحوه ارتباط درعرصه های متعددی رخ می نماید که یکی از آنها طهارت یانجاست غیر مسلمانان است .
انگیزه تحقیق واهمیت موضوع : با توجه به مراوده واختلاط طبیعی بخشی از مسلمانان باغیر مسلمانان ووجود اقلیت های دینی در ایران وسایرکشورهای مسلمان ، خصوصا درسال های کنونی که کشورهایی چون افغانستان و عراق مسلمان ، مورد اشغال غیر مسلمانان واقع شده ؛ و ضرورت ارتباط های اجتماعی و گسترش روز افزون روابط جمهوری اسلامی با جوامع بشری و حضور بیش از پیش دانشجویان ، کارگزاران و دولت مردان و مأموران دولت های غیر مسلمان و وجود اقلیت های سایر فرقه ها در ایران ، به ویژه مسافرت توریست ها ، جهانگردان ، مهاجران ، پژوهشگران و مهندسان معماری که گهگاهی هم خواستار حضور و دیدن مساجد مسلمانان می باشند از سویی ،وقداست و عظمت جایگاه مسجد – بنابر آیات قرآن کریم و احادیث وارده از معصومین (علیهم السلام) – تا آنجا که حتی مسلمانان نیز در موقعیت های خاص حق ورود به این مکان مقدس را ندارد از سویی دیگر ، ضرورت می نماید که ابتداء اصل مسأله نجاست و طهارت مشرکان و غیر مسلمانان مورد بررسی فقهی حقوقی به نحو استدلالی قرار گیرد ، سپس جایز بودن و یا نبودن ورودشان به مسجد الحرام و سایر مساجد مورد کنکاش واقع گردد .
پیشینه پژوهش در این باره :
موضوع طهارت با نجاست ذاتی مشرکان و اهل کتاب ، به سبب آن که به صراحت در روایات مطرح نشده ، به صورت مدوّن و مبسوط مورد بحث فقیهان پیش از شیخ طوسی (ره )، قرار نگرفته است ؛ زیرا آنان در تدوین کتب فقهی خویش ، متعهد بودند که از تعابیر متنی روایات پا فراتر ننهند . از همین رو ، معمولاً به بیان نهی از مصافحه با یهود و نصارا ، هم غذایی با آنان ، استفاده از ظروف و لباس و رختخواب ، آب نیم خورده آنان برای شرب و وضوو مانند آن اکتفا می کردند ، چنان که فقهای اهل سنّت نیز در آن قرون به علت بساطت و عدم تنقیح مسائل فقهی کمتر به آن اشاره کرده اند .
اما پس از شیخ طوسی به تدریج این موضوع مورد بررسی قرار گرفت و اکثر فقیهان شیعه و سنّی در کتب فقهی خویش آنان را به صورت مختصر یا مبسوط ، بحث و تحقیق کرده اند . در این میان فقیهان متأخر شیعه بیش از همه در کتب استدلالی خویش به این مسئله پرداخته اند که از جمله آنها سه کتاب مستقل ذیل است :
به هر حال ، گرایش فتاوای مراجع و مجتهدان معاصر به طهارت اهل کتاب و تردید در نجاست مشرکان تدوین کتابی را می طلبید که تا حدود زیادی آراءو ادّله را گرد آوری و نقد کرده باشد .
همان طور که ذکر شد ، جواز و عدم جواز ورود مشرکان و کفار ( نیز اهل کتاب فرقه های مسلمان محکوم به کفر مانند غلات، نواصب ، منکران ضروریات دین و ... ) به مسجد الحرام و سایر مساجد ، متفرّع بر اثبات نجاست آنان است ، اما از آنجا که هر یک از این موضوعات ، بسیار پردامنه بوده و از ظرفیت یک مقاله خارج بوده ، از این رو در این مقاله بر آنیم که در حدّ توان ، تنها به موضوع « کفار و مشرکان در مساجد » بپردازیم .
نیز باید گفت که، به دلیل فقهی بودن موضوع پژوهش ، روش فقهی – استدلالی را برگزیده ایم . لیکن از آن جا که زیر ساختار مباحث،در پرتو مفاهیم و دلالت آیاتی از قرآن است ، بخشی از نوشتار را مباحث تفسیری تشکیل می دهد .
گفتار اول : آیه شریفه سوره توبه ؛ تنها آیه قرآن کریم ، که به صراحت از نزدیک شدن و ورود مشرکان و کفّار به مسجد الحرام نهی نموده ، این آیه است :« یا ایّها الذّینَ آمَنُوا انَّما المشرکون نجسٌ فلا یقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا و ان خفتم عیلة فسوف یغنیکم الله من فضله ان شاء انّ الله علیم حکیم»[1] ای کسانی که ایمان آورده اید قطعا مشرکان آلوده و نا پاک اند .
پس بعد از این سال نباید به مسجد الحرام نزدیک شوند و اگر ( به خاطر راندن کفار و قطع دادو ستد ) از فقر و تنگدستی می ترسید ، بزودی اگر خداوند بخواهد ، از فضل خویش شما را بی نیاز خواهد کرد ، قطعاَ خداوند آگاه و حکیم است .
شأن نزول : در سال نهم هجری پس از آن که خداوند با فرستادن آیه « یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا ابائکم و اخوانکم اولیاء ان استحبوا الکفر علی الایمان» [2] ای مؤمنان ، پدران و برادران خویش را ولی خود مگیرید، اگر کفر را بر ایمان ترجیح داده اند ، مؤمنان را از پذیرفتن ولایت مشرکان باز داشت ، نیز به اتفاق نظر همه مفسران در همان سال امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در مراسم حج ، فریاد برائت و بیزاری از مشرکان را در مکه سرداد و یکی از فرمان های چهار گانه ای که به مردم مکّه ابلاغ کرد این بود که :« پس از امسال ، هیچ مشرکی حق ورود به مسجد الحرام و انجام طواف خانه کعبه را ندارد »[3] جمله « و ان خفتم علیه » ( علیه ، به فقر وتنگدستی ) می فرماید : اگر شما مسلمانان از اجرای این حکم ، می ترسید که بازارتان کساد و تجارت تان را کد شود و دچار فقر گردید ، نترسید که خداوند به زودی شما را از فضل خود بی نیاز می سازد و از آن فقر ، ایمن دارد . بعد از اعلام برائت ، بیش از چهار ماه مهلتی برای مشرکین نماند ، و بعد از انقضاء این مدت ، عموم مشرکین- مگر عده معدودی – به دین اسلام در آمدند ؛ و آن عده هم از رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) در مسجد الحرام پیمانی گرفتند و آن حضرتش برای مدتی مقرّر ، مهلت شان داد . پس در حقیقت ، بعد از اعلام برائت ، تمامی مشرکین در معرض قبول اسلام واقع شوند .[4] از رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) روایت شده :« لا یدخل المسجد الحرام مشرک بعد عامی هذا ابداً الّا أهل العهد و خدمکم » [5] از این سال ، هیچ مشرکی نباید داخل مسجد الحرام شود مگر کسانی که با مسلمانان عهد بسته اند یا خدمتکارشما مسلمانان اند »
گفتار دوم : شناخت محورهای اختلاف استنباط
در این که آیا آیه شریفه ، دلالت بر نجس بودن کفار و مشرکین – عموما یا برخی فرقه های آن – می کند تا از ورود آن به مسجد الحرام و سایر مساجد مسلمانان جلوگیری شود یا خیر ؟ بین فقهاء شیعی و نیز عامّه ، و میان مفسران هر دو فرقه ، اختلاف آرا ء در اصل نجاست و طهارت کفار و حتی جواز و عدم جواز ورودشان به مسجد الحرام وجود دارد . بدین سبب می گوئیم : با توجه به این که اوّلاً : ممنوعیت ورود مشرکان و کفار به مسجد الحرام و سایر مساجد مسلمانان،متفرّع است برروشن شدن معنای حقیقت«نجس » ثانیاً ؛ آیه مبارکه مذکوره دارای واژه هایی نظیر ( انّما – شرک – نجس – قرب ، مسجد الحرام ) است که آشنایی با مفاهیم لغوی ، اصطلاحی عرفی و شرعی آن ها به ویژه در فرهنگ و قاموس قرآن و حدیث نیاز است ، ثالثاً : فقهاء شیعی از قدیم تاکنون در رساله های علمیه خویش از « کافر » به عنوان یکی از «نجاسات » نام برده اند و رابعا : قائلین به نجاست مشرکان و کفار، از قرآن کریم به عنوان یکی از منابع چهارگانه استدلال – تنها به ظاهر آیه ذکر شده استناد کرده اند ؛ تمام این موارد از بایسته های آغازین تحقیق است ، تا حد و مرزهای موضوعی واقعی عنوان مقاله مشخص گردد .
از این رو می گوئیم آن چه عامل اختلاف نظر در فهم معنای این آیه شده است ، عمدتاً به دلیل ابهام در دوکلمه است :1- « المشرکون » ؛ آیا کفّار همان مشرکان اند یا نه ؟ آیا مراد از شرک در آیه ، معنای لغوی آن بوده یا شرک در فرهنگ و اصطلاحات دینی مورد نظر است ؟ آیا این واژه شامل همه غیر مسلمانان حتی فرقه های مشرک از اهل کتاب هم می شود ؟ یا آن که اختصاص به مشرکان قریش ، آن هم کسانی شان که بت پرستان حاکم بر مسجد الحرام بودند، دارد ؟
2- « نجس » ؛ آیا این کلمه در زمان نزول قرآن به معنای نجاست مصطلح در فقه امروز بوده است ؟ یا آن که در آن زمان به معنای عام لغوی ( کثافت یا پلیدی روحی و عقیدتی نه جسم و جثه ای ) بوده و به مرور زمان در کتب فقهی ، این کلمه دارای معنای خاص شده ،واکنون به نجاست اصطلاحی اختصاص یافته است ؟
گفتارسوم : بررسی واژه های سه گانه:
الف ) : « کفر»؛ واژه « کفر» از نظر لغت شناسان عرب یک معنای کلّی دارد وآن « پوشاندن » است . معانی دیگر این واژه ، مصادیقی از همین معنای کلی می باشند از قبیل :
1-کفر دربرابر ایمان که به معنای پوشاندن وانکار حقایقی مثل خدا ،قیامت ، نبوّت پیامبران و... است . [6]
2-کفران نعمت به معنای نادیده گرفتن نعمت است .[7]
3-کفر به معنای کشاورزی ، وکافریعنی کشاورزی که بذر را درزمین پنهان کرده ومی پوشاند .[8]
کفردرقرآن : این واژه ،بیش از پانصد بار درقرآن به کار رفته که می توان همه موارد استعمال آن را درنه معنا دسته بندی کرد: 1- انکار اصول دین [9] 2-انکار یگانگی خداوند [10]3- انکار رسالت پیامبر اعظم (صلی الله علیه واله وسلم) [11] 4- کفران نعمت [12] 5- ترک واجب ووظایف دینی [13]-6-ارتکاب معصیت [14] 7- بیزاری وبرائت [15] 8- کشاورزی وکشاورز [16] 9-انکار طاغوت .
کفر دراحادیث : براساس این که پیامبر اعظم (صلی الله علیه واله وسلم) وائمه اطهار (علیه السلام) مترجمان وحی خدا وشارحان قرآن اند ،کفر دراصطلاح قرآن وحدیث چندان تفاوتی با یکدیگرندارد ، از این رو از بیان ذکر موارد آن خود داری می کنیم .
کفر وکافر دراصطلاح فقه : فقیهان شیعه ، واژه « کفر » را درپنج معنا به کار برده ودرمجموع پنج گروه البته باتوجه به اختلاف آراء وفتاوا – در اصطلاح فقه وکلمات فقها « کافر » شمرده شده اند : 1- منکران خدا ومادیّون 2- مشرکان3- پیروان دیگر ادیان آسمانی 4- منکران ضروریات دین با آگاهی از ضروری بودن آن ، حتی خوارج ،ناصبیان وبرخی از غلات.5- منکران امامت .
فقیهان شیعه درکافر بودن سه گروه اول اتفاق نظردارند [17] اما نظرشان درباره گروه چهارم مختلف است ، زیرا برخی از فقها، کافر بودن وحتی نجاست آن ها رامنکرند درباره گروه پنجم هم ، قریب به اتفاق فقیهان شیعه ، منکر امامت راکافر ندانسته ، لکن تعداد اندکی ،دسته پنجم را کافر به معنای منکر حقیقت امامت شمرده اند ، اما دراصطلاح فقه وفقهاء ، هر جاسخن از کافر واحکام کافر است ، مقصود همان گروه های چهارگانه است .
ب) شرک :
« شرک » ( به فتح شین ) از نظر لغت به معنای شریک قراردادن ، و(بکسرشین ) اسم است یعنی عمل شرک چنانچه در قاموس وصحاح واقرب هم آمده است، [18] اما درفرهنگ واصطلاحات دین ، به معنای شریک قرار دادن موجود دیگری با خدای بزرگ دریکی ازمقامات وشئون مخصوص به آفریننده عالم است .[19]
مشرک ، کسی است که برای غیر خداوند « نقش مستقل» درعالم وجود قائل است .[20]
آنچه گفته شد معنای عام شرک است که قرآن کریم جلوه های گوناگون وانواع مختلف آن را بیان داشته که باتوجه به فرهنگ وقاموس قرآن ، سرفصل های آن به نحو اختصار عبارتند از :
1-شرک درآفرینش [21] 2- شرک در ربوبیّت وتدبیر [22] 3- شرک درعبادت [23] 4-شرک در نیت (ریا) [24] 5- شرک در اطاعت [25] 6- شرک درمالکیت وملک تکوینی [26]
از میان این معانی شش گانه ، رایج ترین مفهومی که واژه شرک درقرآن ، درآن معنا به کار برده شده است معنای « شرک عبادی » است وگاهی نیز « شرک درربوبیت » . بنابراین اگر در آیه ای از قرآن کریم حکمی درباره مشرکان بیان شد وقرینه ای خاص برنوع معنای اراده شده وجود نداشت، می توانیم آن حکم را ویژه ی مشرکان عبادی ودرنهایت ، مشرکان در ربوبیت بدانیم . اما مجوز ووجهی برای تعمیم آن حکم به آلودگان به « شرک درنیت ( ریا) » که بسیاری از مسلمانان هم دچار آن هستند در دست نیست .
ج ) : « نجس » ؛ ماده « نجس» در لغت به معنای « ناپاکی وآلودگی » ، « کثیفی » ، « ضد طهارت » ،« ضدنظافت » آمده است[27]. راغب در المفردات می نویسد : « نجاست » هرگونه قذارات ،پلیدی وکثیفی است که بردونوع است : یک نوع پلیدی حسّی که باحواس قابل درک است ودیگری پلیدی باطنی و روحی که بادیده بصیرت قابل درک است . درادامه می گوید : خداوند مشرکان رابه نجاست نوع دوم توصیف کرده وفرموده : « انما المشرکون نجس » [28]
واژه « نجس » مصدر فعل ( نجس ینجس ) است که درآیه ، برای تأکید برشدت نجاست وپلیدی مشرکان بجای صفت مشبهه ( نجس – بکسر جیم ) ، استفاده شده است .
بدون شک آیه « انما المشرکون نجس » نوعی از نجاست را برای مشرکان اثبات می کند که منشأ سلب صلاحیت آن ها برای ورود به مسجد الحرام شده است ، اما روشن نیست که مقصود از این نجاست کدام یک از معانی زیر است :
1-معنای لغوی و عرفی نجاست که گاهی از آن به کثافت و آلودگی ، در برابر نظافت و پاکیزگی تعبیر می شود .
2-معنای مشهور فقهی و معروف نزد اهل شرع ، که لباس و بدن نمازگزار باید از آن پاکیزه و طاهر باشد .
3-محدث بودن به حدث اصغر ، مانند بول ، مدفون و امثال آن بدون وضوء و نیز حدث اکبر مثل جنابت ، حیض ، استحاضه و مانند آن بدون غسل ؛ زیرا مشرکان به سبب وضو نگرفتن و غسل نکردن همیشه یا غالبا غیر طاهر و محدث به حدث اصغر و اکبر هستند .
4-پلیدی روحی و خبث باطنی ؛ زیرا شخص مشرک به ویژه اگر لجوج و معاند باشد بر اثر انکار خداوند ، نبوت و امامت و حقایق ماورای مادّه ، دچار یک نوع آلودگی روحی و پلیدی و نجاست باطنی است که شایستگی ورود به مسجد الحرام را ندارد .
هر یک از این احتمالات و معانی چهارگانه ، در مرحله ثبوت ، امری ممکن است ؛ زیرا هم کلمه « نجس » در آیه شریفه ، قابلیت تفسیر به هر کدام از معانی را داردو هم هر یک از این معانی و انواع نجاست می تواند در مشرکان وجود داشته باشد .
ما در این جا برای رعایت اختصار مقاله ، از بیان و بررسی چهار معنای محتمل و اشکالات و نقد شان صرف نظر نموده و تنها اشاره ای کوتاه به معنای اصطلاحی فقهی « نجاست » و شیوه استدلال فقها بر اراده معنای شرعی اش ، و نقد های آن می پردازیم .
لذا می گوئیم ؛ همه فقیهانی که این آیه شریفه را دلیل بر نجاست مشرکان – و فرقه های مشرک اهل کتاب- دانسته اند ، واژه « نجس » را به معنای « نجاست شرعی فقهی » فرض نموده و دلایلی را ارائه کرده اند که به نقل و نقد آن خواهیم پرداخت :
الف- ظهور : شیخ طوسی [29] ، طبرسی [30] ، شیخ جواهری [31] ، سید علی طباطبائی [32] ، آیة الله حکیم [33] ، آیة الله گلپایگانی [34] و فخر رازی [35] ، به ظهور لفظ « نجس » در نجاست اصطلاحی فقهی که همان نجاست بدن مشرکان باشد ، استدلال کرده اند . « ظهور » نیز حجت است و طبق قواعد اصول فقه موظفیم ، تا دلیل خاصی بر معنای غیر ظاهر نداریم ، معنای آیات و احادیث را حجت دانسته ، بدان عمل کنیم .
نقد: هرگاه کلمه « نجس » نزد ما درمعنای نجاست مصطلح فقهی ظهور یابد ، این آیه شریفه قهراً درنجاست بدن مشرکان ظهور دارد ، اما می دانیم که « ظهور نصوص وکلمات نزدما » نمی تواند کاشف از معنای مورد نظر خداوند باشد ، زیرا محتمل است که خداوند معنای دیگر را اراده کرده باشد . آری ،هرگاه ظهور کلمه ای درمعنای خاص دراین عصر ،منطبق باظهور آن کلمه درهمان معنا درصدر اسلام و دوران مخاطب ونزول قرآن باشد ، آن ظهور حجت خواهد بود، لکن درمواردی که نتوانیم معنای ظاهر کلمه ای را درعصر نزول قرآن کشف کنیم ویا آن کلمه در آن دوران درمعنای دیگری ظاهرباشد ، دراین صورت ظهور دریک معنا نزد ما هیچ گونه اعتباری نخواهد داشت . این درحالی است که برخی از فقها هم چون مرحوم نراقی فرموده است : ( هیچ دلیلی وجود ندارد که ثابت کند کلمه « نجس» درصدراسلام نیز درهمین معنای ظاهری امروزین ظهور داشته باشد .) [36]
ب) حقیقت شرعی : برخی از فقها برای اثبات اراده معنای نجاست فقهی از لفظ « نجس » در آیه ، با استفاده به اصل « حقیقت شرعی » گفته اند : شارع مقدس در آغاز ظهور اسلام با وضع لفظ « نجس » برای خصوص معنای نجاست فقهی ، اختصاص این کلمه را به این معنا اعلام کرد . بنابر این ، هر جا در خصوص شرعی این کلمه بدون قرینه استعمال شود ، باید آن را بر معنای شرعی آن حمل کرد .[37] شیخ مرتضی انصاری می نویسد : وجود معنای حقیقت شرعیه در لفظ « نجس » جای شک ندارد .[38]
نقد : 1- سخن از وجود حقیقت شرعی در لفظ «نجس » ، ادعایی بیش نیست و قبول آن نیازمند دلیل است که آن بزرگواران هیچ دلیلی بر آن اقامه نکرده اند . به همین سبب مرحوم نراقی در رد این مطلب فرموده است :« صرف ادعای تبادر این معنا در صدر اسلام قابل قبول نیست » [39]. محقق بحرانی هم می نویسد :
و فی الثبوت ( ثبوت الحقیقه الشرعیه او العرفیه ) نظر . [40]
2- لفظ « نجس» در کلمات پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) و ائمه (علیه السلام) فقط در مورد نجاست فقهی استعمال نشده ، بلکه گاهی به این معنا و گاهی به معنای قذارت و آلودگی نیز به کار می رفته است و از همین رو ، مختص این معنای فقهی نبوده است .[41]
ج ) تفریع ممنوعیت دخول در مسجد الحرام :
برخی از فقیهان مانند صاحب جواهر [42] و شیخ انصاری [43] و طوسی [44] ، برای اثبات اراده معنای نجاست اصطلاحی از لفظ « نجس » در این آیه شریفه آورده اند : تفریع و مترتب کردن حکم ممنوعیت ورود مشرکان به مسجد الحرام بر نجاست آن ها، خود قرینه و شاهدی روشن بر اراده معنای فقهی نجاست از « المشرکون » در این آیه است . زیرامعیار و ملاک ممنوعیت ورود به مسجد الحرام – بلکه هر مسجدی – نجاست فقهی آن است ؛ و لذا هر شخص یا چیزی که نجس باشد ، نباید وارد مسجد الحرام شود . شیخ انصاری پس از تبیین این استدلال ، ادعای اجماع فقهای شیعه برصحت این معیار را بیان می دارد .
نقد : ملاک ممنوعیت ورود به مسجد الحرام ، نجاست اصطلاحی فقهی نیست ؛ زیرا اولاً ، طبق فتوای بیش تر فقها ، وارد شدن انسان نجس یا وارد کردن چیز نجس در مسجد الحرام و سایر مساجد ، به طور کلّی جایز است ، مگر آن که داخل شدنش منجربه تعدی و سرایت نجاست به مسجد شود ، که در آن صورت ، ورودش از باب حرمت تنجیس مسجد فقط حرمت مقدّمی پیدا می کند . [45]
ثانیاً : کسی که ورودش به مسجد الحرام ممنوع است ، محدث به حدث اکبر است ، مثل جنب و حائض ، چنان که حق باقی ماندن در بقیه مساجد را نیز ندارد [46]و این ملاک حرمت ورود با آنچه نام بردگان ادعا کرده اند ، متفاوت است .
د) ناممکن بودن حمل لفظ به معانی دیگر:
برخی ، چون امام خمینی (ره) در پایان بحث ، برای اثبات اراده نجاست فقهی از لفظ « نجس » در این آیه چنین استدلال کرده اند: « اکنون که ثابت شد نمی توان لفظ «نجس » را در آیه به خصوص پلیدی معنوی مشرکان حمل کنیم .... ، چنان که نمی توان آن را بر معنای عرفی و کثافت و آلودگی ظاهری بدن مشرکان حمل کرد ... تنها راهی که باقی می ماند آن است که آن رابه معنای جعلی و اعتباری شرعی اش حمل کنیم .» [47]
نقد : این استدلال در صورتی پذیرفتنی است که راه های دیگر بسته باشد، امّا یکی از راه ها ، حمل لفظ «نجس» در آیه ، بر معنای پلیدی معنوی و روحی مشرکان است ؛ که شواهدی نیز بر صحت آن حمل وجود دارد . مرحوم علّامه طباطبایی (ره)می نویسد :« و نهی از ورود مشرکان به مسجد الحرام ، به حسب فهم عرفی امر به مؤمنین است ، به این که نگذارند مشرکین داخل مسجد شوند چون مشرکین نجس اند . از این تحلیل می شود که یک نوع پلیدی برای مشرکین و نوعی طهارت و نزاهت برای مسجد الحرام اعتبار کرده و این اعتبار هر چه باشد غیر از مسئله اجتناب از ملاقات کفار با رطوبت است . [48]نظیراین سخن را می توان در کلمات آیة الله سید احمد خوانساری و خوئی (ره ) مشاهده کرد . [49]
نتیجه : دلایل و شواهدی :( هم چون ؛ معنای مناسب آیه ، تفریع ممنوعیت ورود مشرکان به مسجد الحرام ، نزدیک ترین معنا به معنای عرفی ، تناسب با شأن نزول آیه و سخن بعضی از فقیهان شیعه و بسیاری از علماء سنی بر ناتمام دانستن ادله نجاست ذاتی مشرکان وقائل شدن شان به احتیاط یا فتوی صریح به طهارت ذاتی مشرکان و...) وجود دارد که نشان می دهد ،مراد از «نجس»درآیه ذکرشده ،پلیدی و نا پاکی عقیدتی و روحی مشرکان است .
نکات پایانی : ذکر این نکته لازم است که بگوییم : صرف نظر از معنای دقیق واژه « نجس » و دو دسته بودن فقها – اعم از شیعه و عامه – پیرامون طهارت و نجاست مشرکان ، و با قطع نظر از بحث و موضوع اهل کتاب ، در یک جمع بندی از بررسی مجموعه ی اقوال فقها و مفسران فریقین و نیز بررسی ابواب مختلف از احادیث وارده پیرامون کفار ، به نکاتی چند در این باب می رسیم که عبارت اند از :
1-فقهای شیعه با تمسک به آیه مذبور و برخی روایات پیرامون کفار و اهل کتاب ، حکم به ممنوعیت ورود کفار و مشرکان به مسجد الحرام ، و دیگر مساجد مسلمانان داده اند . شیخ طوسی می گوید : « لا یجوز دخول الکفار المساجد ، لا باذن و لا بغیر اذن ، ایّ مسجد کان » شیخ طبرسی (ره) می نویسد برای مشرکان جایز نیست که به مسجد الحرام یا دیگر مساجد مسلمانان وارد شوند ، نه با اجازه گرفتن از رهبر مسلمانان و نه بدون اجازه ، زیرا خداوند در این آیه آنان را نجس دانسته است . بنابر این ، جایز نیست به هیچ مسجدی وارد شوند ، چرا که حفظ مساجد از هر گونه نجاست، یک موضوع اجماعی نزد فقها است .[50]
نظیر این منع را فقهای دیگر مثل علامه حلّی ، [51] شهید ثانی ، [52] محقق نراقی ، [53] صاحب جواهر ،[54] ریاض المسائل ، [55] بیان کرده اند .
نسبت به حکم علماء عامه در این مسئله ، به اختلاف فتوی بر می خوریم که آن را بنا بر نقل از شیخ طوسی علّامه حلی و فخر رازی بیان می کنیم : شافعی می گوید : « یجوز دخول الکفار ، سائر المساجد بالاذن ، الّا المسجد الحرام و الحرم ، و مساجد الحرم فانّه لا یجوز دخولهم شیئاً منها بحال ». عالم دیگرشان ابوحنیفه است که می گوید :« لا یجوز دخول سائر المساجد الحرم و غیره من المساجد » و از مالک بن انس چنین نقل کرده اند که « الکفار یمنعون من کل المساجد .» [56]
2-از شواهد و منابع تاریخی به دست می آید که مشرکان و کفار به منظور تشرف به اسلام و یا انجام مذاکرات با پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) در مسجد النبی با آن حضرت ملاقات می نمودند و پیامبر از ورود آنان ، نهی نمی فرمود و معلوم نیست که این موارد ، مربوط به پیش از نزول آیه مذبور باشد . بدین روی برخی ازفقهاهمانطور که قبلاً گذشت –ورود کفارومشرکان را تنهادرصورتی که موجب تنجیس مسجد و یا هتک حرمت خانه ی خدا باشد ، ممنوع کرده اند .« ورود غیر مسلمانان به مسجد غیر از مسجد الحرام و مسجد النبی – فی نفسه – منعی ندارد مگر آن که موجب تنجیس یا هتک حرمت مسجد باشد . [57] مرحوم شیخ طوسی در توجیه این که چرا پیامبر اکرم اسیران قبیله بنی قریظه و بنی نضیر را در مسجد جای داد و یا هیئت های نمایندگی ( وفد) کفار و مشرکان را در مسجد به حضور پذیرفتند می نویسد : این رفتار پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله وسلم) اولاً از باب ضرورت بوده و ثانیاً در صدر اسلام و پیش از نزول این آیه شریفه بوده است . گرچه احتیاط آن است که در صورت ضرورت هم ، از ورود کفار به مسجد نهی شود ، [58]
3-مرحوم شیخ طبرسی در ذیل آیه مذبور می نویسد : در این که از آیه چه معنایی اراده می شود دو احتمال مطرح شده است برخی گفته اند: مقصود منع کفار و مشرکان از ورود به مسجد الحرام در موسم حج و عمره براساس حکم حکومتی است . اما در سایر زمان ها ورود شان مانعی ندارد . اما برخی دیگر گفته اند: کفار از ورود به همه مساجد وهمچنین از حضور در موسم حج واز ورود به حرم نیز منع شده اند . بنابراین هیچ گاه حق ورود به این مکان مقدس را ندارند.[59]
4-یکی ازنکاتی که در راستای ارتباط کفار بامساجد وجود دارد ،این است که : خداوند منان درآیاتی از قرآن کریم ، به بیان حکم ودستور این مسأله که چه کسانی حق بنا وتعمیر مساجد را دارند ،پرداخته وفرموده اند : « ماکان للمشرکین ان یعمروا مساجد الله شاهدین علی انفسهم بالکفر اولئک حبطت اعمالهم وفی النار هم خالدون * انمایعمر مساجدالله من آمن بالله و....»[60] مشرکان حق ندارند مساجد خدا راتعمیر کنند زیرا به صراحت برکفرخویش گواهی می دهند، آنان کارهایشان واعمال نیکشان ( بخاطر بی ایمانی ) در نزد پروردگار تباشده ، وبی ارزش وفاسد است . جز این نیست که تعمیرورسیدگی به امور مساجد تنها درصلاحیت مؤمنان راستین است . بر این اساس فقها ومفسران شیعی با استناد به قرآن کریم ،نه تنها ورود مشرکان وکفار رابه مساجد منع کرده ، بلکه هر گونه فعالیتی ومشارکت فیزیکی در ساخت وساز تعمیر مسجد رابرای غیر مسلمانان ممنوع دانسته ، واین حق را ویژه مسلمانان می دانند .[61] زیرا لفظ « عمران» ، « عمارت مسجد » و« تعمیر مساجد» که در لغت ،[62] قرآن [63]واحادیث [64] آمده ، لفظی عام است که شامل ساخت اولیه مسجد ،تعمیر ونگهداری آن ،وحضور ورفت وآمد به مساجد ، می شود ؛[65] [66]وآیه شریفه همه ی موارد را برای کفار ممنو ع کرده ،وصلاحیت تصدی امور وتعمیر ورسیدگی به امور مساجد را از آنان سلب کرده است . اگر چه بنابر نظر برخی فقها ، وقف زمین یا سایر چیزها برای مسجد ومصارف آن ، ازسوی کفار واهل کتاب جایزاست.[67]
« منابع وم مآخذ »
« فهرست مطالب »
پی نوشت ها:
[1] توبه : 28 .
[2] توبه : 23 .
[3] مجمع البیان ، ج 5 ، ص 20 .
[4] ترجمه المیزان ، ج 9 ، ص 304 ،
[5] الدر المنشور ، ج4 ، ص 164.
[6] معجم مقائیس اللغه ، ج 5 ص 91 : « کفر... یدل علی معنی واحد وهو الستر والتغطیه ...والکفر ضد الایمان سمی به لانه تغطیه الحق »
[7] لسان العرب ،ج5 ص 146 : « والکفر کفر النعمه هو نقیض الشکر . الکفر حجود النعمه » .
[8] المفردات فی غریب القرآن ، ص 43 : « الکفر فی اللغه ستر الشئ ... والزراعه لستره البذر فی الارض» نیزر.ک: صحاح اللغه ؛ ج2 ، ص 807/تاج العروس،ج3 ص535/مجمع البحرین ، ج3 ص474 .
[9] بقره ـ 28 نساء : 136 و150 /توبه : 54
[10] مائده : 73و72
3 رعد : 43/بقره 105
[11] بقره : 152 /نحل : 112/ ابراهیم : 7.
[12] آل عمران : 97
[13] بقره : 85 و 102
[14] عنکبوت : 25 /ممتحنه : 4
[15] حدید : 20
[16] بقره : 256
[17] المعتبر ،ج 1ص 96 -95 / ذخیره المعاد ج 1ص 150 /حدائق الناضره ، ج 5 ص 165 -164 /شرایع الاسلام ، ج 1ص 51
[18] المفردات فی غریب القرآن ،ص 259 حرف الشین /قاموس قرآن ، چ 4 ص 20
[19] ر. : بحار الانوار ،ج 10 ص 184
[20] نساء : 48 /مائده : 72سباء :33
[21] انبیاء : 22
[22] انعام : 76و78
[23] فصلت : 37
[24] کهف : 11
[25] انعام ، 114 و121 /مؤمنون : 47 ( امام صادق (علیه السلام) : من اصغی الی ناطق فقد عبده ، فان کان الناطق عن الله ،فقد عبدالله وان کان الناطق عن ابلیس فقد عبده الابلیس – سفینة البحار / ج 2 ، ص115)
[26] سباء : 22 /آل عمران : 26 .
[27] منتهی الارب فی لغه العرب ، ص 1228 /مجمع البحرین ، ج 4 ص 11/ تاج العروس ،ج 4 ، ص 254
[28] المفردات فی غریب القرآن حرف نون
[29] تفسیر تبیان ، ج 5 ص 200- 201
[30] مجمع البیان ، ج 5 ص 20
[31] جواهر الکلام ،ج6 ص 42
[32] ریاظ المسائل ، ج 1 ص 85 / ج 2 ، ص 357
[33] مستمسک العروة الوثقی ، ج 1 ص 368
[34] نتائج الافکار ، ص 25
[35] تفسیر کبیر ، ج 16 ، ص 34
[36] ذخیره المعاد ، ج 1 ص 150 الحدائق الناضره ،ج 5ص 165و164
[37] فقه القرآن ، ج 1 ، ص 65-64
[38] کتاب الطهارة ، ج2 ، ص 348.
[39] مستند الشیعه ، ج2، ص 197.
[40] الحدائق النا ظره ، ج5 ، ص 165 / ذخیره المعاد ، ج 1 ص 150 .
[41] برای مطالعه بیشتر ر . ک : وسائل الشعیه ، ج 2 ص 1018 ، باب نجاسه الکافر و لو ذمیا
[42] جواهر الکلام ، ج 6 ، ص 42
[43] الطهارة ، ج2 ، ص 348
[44] الخلاف ، ج5 ، ص 23 .
[45] العروة الوثقی ، ج1، ص 598 :« الثالث : یحرم تنجیسه (المسجد) و اذا تنجس یحب از المتحط فورا ... و لا بأس با دخال النجاسة الغیر المتعدّیه الّا اذا کان موجبا للهتک ، کالکثیرة من العذرة الیاسة مثلاً .» .
[46] همان ، ج 1 ، ص 285/ تحرید الوسیله ، ج 1 ، ص 380 .
[47] کتاب الطهارة ، ج3 ، ص 295 .
[48] ر. ک : ترجمه تفسیر المیزان ، ج9 ص 303و304
[49] جامع المدارک ، ج1 ص 201 / دروس فی الفقه الشیعه ، ج 3 ، ص 78
[50] الخلاف ، ج 5 ، ص 23 / مجمع البیان ج 5 ص 35
[51] تذکره الفقها ج 5 ص 93
[52] مسالک الافهام ج12 ص 65
[53] مستند الشیعه ج 1 ص 196و197
[54] جواهر الکلام ، ج 21 ص 286 و 287
[55] ریاض المسائل ، ج1 ص 486 ( کتاب الجهاد )
[56] الخلاف ، ج 5 ، ص 23 / تفسیر کبیر ج 16 ص 25 و 26 / تذکره الفقها ج1 ص 91
[57] أجوبه الاستفتاعات ج 1 ص 129 ، س 429
[58] المبسوط فی فقه الامامیه ، ج2 ، ص 48
[59] مجمع البیان ، ج 5 ص 38
[60] توبه : 17-18
[61] العروه الوثقی ، ج 1 ص 86،91/ ونیز ر.ک: تفسیر المیزان ،ج9 ص203 /تفسیر نمونه ،ج7 ،ص 316/تفسیر المنار ،ج 10 ص207
[62] المفردات فی الفاظ القران ، ص 347 / لغت نامه دهخدا ، ص 14397
[63] توبه : 17-18
[64] وسائل الشیعه ،ج3،ص484 ح1/ج3،ص486،ح3و5/مستدرک الوسائل ، ج2 ص 288 ، ب6/ بحار الانوار ، ج83 ص 370.
[65] لغت نامه دهخدا ،ص 5972 ونیز ر.ک: مجمع البیان ، ج 3 ص 13 / تفسیر المیزان ، ج 10 ص 200 / تفسیر المنار ،ج10،ص204و214
[67] تحریر الوسیله ، ج 2 ص 69