Masjedpajoh.ir
Masjedpajoh.ir
Masjedpajoh.ir
ولایت و مسجد
چهار شنبه, 11 تیر 1399

  « بسم الله الرحمن الرحیم »

نخستین اقدام رسول خدا صلی الله علیه وآله در مدینه، ساختن مسجد بود البته قبل از آن درقبا مسجدی به دست پیامبرواصحاب آن حضرت ساخته شد بود . چنین اقدامی نشانه اهمیت مسجد در اسلام است مناسب است این جابه معنای مسجد واهمیت آن نگاهی داشته باشیم .

 مسجدبه معنای محل سجده، برگرفته از سجود به معنای به خاک افتادن وخضوع کردن است ودر اصطلاح به محلی اطلاق می شود که جایگاه عبادت خداوند وخشوع دربرابر اوست .بر اساس روایتی از رسول خدا مسجد برسراسر زمین اطلاق می گردد ،چراکه همه سطح کره خاکی می تواند سجده گاه انسان مسلمان باشد . این که همه ی زمین می تواند مسجد باشد از اختصاصات امت اسلامی است زیرا سایر ادیان تنها در مکان خاصی دربرابرخداوند سجده می کنند ولی دراسلام همه ی زمین پاک بوده وسجده گاه ومسجد است . مسجد درعصرآغازین اسلام افزون برعبادت مرکزی، برای اداره ی حکومت وپس ازآن به عنوان مدرسه مورد استفاده قرارمی گرفت .

 مسلمانان درمسجد مدینه علاوه برعبادت خداوند واقامه ی نمازهای پنج گانه درآن، آیات وحی شده به پیامبررا می شنیدند، تفسیرآن آیات را از زبان رسول خدا  (صلی الله علیه و آله وسلم) فرامی گرفتند ودرحقیقت تمام نیازهای یک فرد مسلمان در امور دینی در مسجد رسول خدا صورت می گرفت ، نیازهایی از قبیل؛ احکام تبیین عبادت هایی که دستور داده شده بود مسائل اعتقادی ، قضایی وبالاخره تمام کارهایی که باید یک فرد مسلمان نسبت به آن آگاهی داشته باشد.رسول خدا در انجام آموزش مردم وبیان حقایقی که از طرف خداوند مأمور به آن بود یک لحظه  کوتاهی نکرده و تمام آنچه راکه مأمور به آن بودند به احسن وجه به پایان رساندند.

یکی از مواردی که رسول خدا در مسجد به تبیین وتفسیر وروشن کردن آن در اذهان عمومی پرداختند مسأله ی ولایت وامامت امیر المؤمنین علی علیه السلام ویازده فرزندپاکش که به عنوان جانشینان رسول خدا عنوان شده بودند پرداختند . درحقیقت مسجد به لحاظ ساختار خاص خود که محل جمع شدن ویک مکان عمومی بوده است. رسول خدا هم از همین امتیاز استفاده کرده ومسأله ی ولایت را درمسجد بارها وبارها برای مسلمانان تشنه ی حقیقت توضیح دادند. بانگاه دقیق تر می توانیم طرح مسأله ی ولایت را دردومحور بررسی کنیم: محور اول آیات الهی که بحث ولایت امیر المؤمنین علی علیه السلام را مطرح کرده است ومحوردوم روایات واحادیثی که از شخص مکرم اسلام صادرشده است اشاره می کنیم .

یکی از آیاتی که می توان به آن اشاره کرد آیه ولایت است که به اتفاق علمای عامه وامامیه در شأن علی بن ابی طالب وبرای بیان امامت ووصایت آن حضرت نازل شده است البته خود این موضوع به چندصورت در روایات وارد شده است یکی این که به طور کلی بحث رامطرح می کند که یک روز حضرت علی علیه السلام در مسجد نماز می خواندند ، سائلی وارد شد وطلب کمک کرد ، امیر المؤمنین علی علیه السلام در نماز ودرحال رکوع بودند انگشت خود را به طرف سائل دراز کردند واشاره فرمودند که انگشتر رابیرون بیاورد وبردارد ،مرد سائل انگشتر رابرداشت ودر در گاه الهی دعا کرد خداوند هم آیه ی«انماولیّکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه ویؤتون الزکاه وهم راکعون » مائده : 55  را نازل فرمودند . وقتی آیه به رسول خدا نازل شدحضرت تکبیر گفتند واز مرد سائل پرسیدند چه کسی به شما کمک کرد ؟مرد سائل حضرت علی رانشان دادند وباز دوباره رسول خدا  (صلی الله علیه و آله وسلم)تکبیر گفتند . واین آیه راقرائت کردند: «ومن یتوّلی الله ورسوله والذین آمنوا فانّ حزب الله هم الغالبون »  البته این طبق نقل از کتاب مناقب خوارزمی است ص 264-265

در آیه همان طوری که می بینیم کلمه ولی به کار رفته است که بنابه گفته مبّرو  الولی ،والمولی والاولی والاحق به یک معنا می باشند ومفسرین بنابرهمین معنای لغوی کلمه ولی گفته اند که آیه نازل شده درمسجد رسول خدابه شخص پیامبر اشاره صریح ومستقیم به مقام امامت وجانشینی حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام دارد . تفسیر روض الجنان ج 7ص 26

البته سبط ابن جوزی در تذکره الخواص الامد ص 14 درضمن آیه ولایت از ابی ذر واسما بنت عبیس (زوجه ابوبکر) نقل کرده است که روزی نماز ظهر را در مسجد به جای آوردیم ورسول خدا  (صلی الله علیه و آله وسلم)حاضر بودند،شخص فقیری برخاست واز مردم طلب کمک کرد، هیچ کس به اوچیزی نداد، علی علیه السلام مشغول نماز بودند درحال رکوع بادست خود اشاره به  انگشتر خود نموده واز سائل خواستند انگشتر را از انگشت حضرت بیرون آورد . پیغمبر خدا این قضیه را دید سرمبارک خودرا به سمت آسمان بلندنموده وعرض کردند پروردگارا ، برادرم موسی از توسئوال نمود وگفت خدایا سینه مراوسعت ده وبرای من این امروکار را آسان گردان تاآن جایی که گفت برادرم هارون را در کارمن شریک کن خداوند دعای موسی را استجابت نمودوبه موسی وحی فرستاد که ما تقاضای تورا پذیرفتیم وهارون را وزیر وکمک کارتو قراردادیم وبازوی تورا بسیار قوی  گرداندبم .

آنگاه رسول خدا عرض کردند : اللهم وانا محمد صفیک ونبیک فاشرح لی صدری ویسّر امری واجعل لی وزیرا من اهلی علیاً اشدد به ازری « پروردگارا من محمد، برگزیده وپیغمبر توهستم، پس گشاده گردان سینه مرا وآسان کن برای من امر مرا وقراربده برای من وزیری از اهل من ،که علی علیه السلام باشد وپشت مرا به وجود اوقوی گردان ، ابی ذر گوید: به خداقسم هنوز دعای پیامبر  (صلی الله علیه و آله وسلم)تمام نشده بود که جبرئیل نازل شد وآیه ی ولایت را برای آن حضرت قرائت نمود . شبهای پیشاور ص 306

باتوجه به روایت می توانیم چندنکته را از آن مستفاده نمائیم؛ اول اینکه طبق نقل رسول خدا کمک کردن وانفاق امیر المؤمنین علی علیه السلام را دیدن سپس حضرت علی مشغول نماز مستحبی بوده اند ، چون مسلماً حضرت که رو به قبله اگربوده  باشند امیر المؤمنین در پشت سرایشان بوده اند واگرنماز واجب می خواندندکه باید به جماعت می خواندند.

 نکته مهم در روایت این است که رسول خدا  (صلی الله علیه و آله وسلم)از خداوند درخواست جانشین وکمک کاری برای خود می کنند وصریحا هم نام می برند که خدایا علی راوزیر وجانشین من قرار بده ودر نهایت می بینیم که خداوند آیه 55 سوره مائده را بر رسولش نازل  می کند ودرآن آیه به طور صریح شخص انفاق کننده را که همه ی مسلمانان حاضر درمسجد اورادیدند وشناختندرا ولی ورهبر وامام مسلمین وخلیفه ی رسول الله معرفی می کنند  واطاعت از اورا هم در ردیف اطاعت از خدا ورسولش می داند.

 این دوروایت گرچه از نظر محتوی باهم فرق دارند، ولی درهردونقل ونقلهای مشابه دیگرکه می بینیم آیه دلالت صریح دارد که شخص نماز گذاری که درحال رکوع، انفاق می کند ولی وامام وجانشین حقیقی رسول خداست .

مورد دیگر که از احادیث فضیلت و ولایت امیر المؤمنین آشکار شد ورسول خدا برای مردم آن را اعلان کردند دربهای خانه هایی که به مسجد باز می شود بسته شود وفقط در خانه ی علی می تواندبه مسجد باز باشد .  تفصیل داستان از این قرار است که وقتی رسول خدا به مدینه آمدندومسجد راساختند این امر سبب شد تا جمعیت زیادی از مهاجران وحتی ساکنان محلات دیگر در اطراف مسجدخانه های خود رابناکنند.( آثار اسلامی مکه ومدینه ص 203)

ابتداء دوحجره یاخانه برای سکونت رسول خدا درکنار مسجد ساختند بعدها برتعداد این حجرات افزوده شد واصحاب دیگرهم  هر کدام که توانایی داشتند حجره درکنار مسجد ساختند،صاحبان خانه ها درهایی هم به مسجد باز کردندو تادروقت نماز از همان در وارد مسجد شوند ، درسال سوم هجرت رسول خدادستور دادند که سدّ الابواب کلها الاّباب علی بن ابی طالب و ایما بیده الی باب علی علیه السلام یعنی همه درهایی که به مسجد باز می شود باید بسته شود مگر خانه ی علی بن ابی طالب وبادست مبارک خود اشاره به درخانه علی علیه السلام نمودند: ابن عباس نقل می کند که: رسول خدا دستور داد درهایی که به مسجد باز می شود ببندید مگر درب خانه ی علی بن ابی طالب که اجازه داشت در خانه اش به مسجد باز باشد  .( مناقب خوارزمی ص127)

هم چنین درمورد بستن درهای خانه مگر در خانه ی امام علی، روایتی از امام باقر علیه السلام نقل شده است که: عباس عموی گرامی وعدّه ای ازاصحاب پیامبر نزد رسول خدا  (صلی الله علیه و آله وسلم)آمدند وعرضه داشتند یا رسول الله چه شده است که درب خانه ی علی کما کان به مسجد باز باشد ولی مامجاز نیستیم ؟

رسول خدا فرمودند: این امر به دستور خداوند بوده است پس تسلیم حکمش باشید،این جبرئیل است که از طرف خداوند عزوجل آن را برایم آورده است راوی می گوید : آنگاه حالتی مانند زمان نزول وحی به رسول خدا(ص ) دست داد وزمانی که انبساطی برای ایشان حاصل شد ، حضرت به عباس فرمودند : ای عباس عموی پیامبر ، همانا جبرئیل از جانب خداوند برایم خبر آورده که مطمئناًعلی در تنهایی از توجدا نخواهد شد ودرغم ها تنها نیستی اومونس توخواهد بود ، پس در مسجد هم از او جدا مشو ، اگر علی منزلت عظمیش را نزد رب العالمین وجایگاه شریفش را نزدفرشتگان مقرّب نشان می دادعظمتش را در اعلی علیین می دیدی، آن چه رااین جابرایش دیدی اندک می دانستیم .بحار ج39 ؛ ص 25و26ح19

در روایات مربوط به سد الابواب هم چند نکته قابل تذکر است :اول این که بستن درهای همه ی خانه ها مگرخانه ی علی  (علیه السلام)مستقیما به دستور خداوند بوده است همانطوری که رسول خداهم صریحا به آن اشاره فرمودندکه این کار از طرف من نیست وما در منطق قرآن هم می بینیم که خداوند در موردپیغمبرش می فرماید : « ماینطق عن الهوی ان هو الاّوحی یوحی » که باتوجه به این آیه تمام اعمال رسول خدا  (صلی الله علیه و آله وسلم)اعم از قول و فعل همه به اذن الهی است .

نکته دیگر این روایت این است که خداوند خواسته به طور مستقیم به مردم بفهماند،بین مسجد که بهترین جایگاه برای عبادت خداوند است ومقام بلند ورفیع امامت و ولایت ارتباط نزدیکی وجود دارد واصلا این دو مقوله از هم جدا نیستند : در حقیقت خانه ولایت، همان خانه خداست وخانه خداهم همان خانه ولایت است وچیز جدایی از هم نیستند ، هر کس در خانه ولایت وارد شود به طور حقیقی وصحیح به خانه خدا ودرنهایت به مرتبه عالی انسانیت که همان به لقاء الله رسیدن است منجر خواهد شد، پس اگر انسان بخواهد غیر از در ولایت به خدا برسد به خطا رفته است وراه خود را از خداوند دور نموده است .

نکته دیگر اینکه،این فضیلت که برای امیر المؤمنین علی  (علیه السلام)واقع شد البته که فضیلتی عظیم است که هیچ یک از اصحاب ویاران پیامبر به این فضیلت دست نیافتند وحتی خیلی از اصحاب حسرت داشتن آن را می کردندولی رسول خدا به عموی خود فرمودندکه این فضیلت نسبت به فضائل علی بن ابی طالب نزد خداوند وفرشتگان مقرّب هیچ ، بلکه فضیلتی به حساب نمی آید .

ونکته آخر این که، حدیث سد الابواب را بزرگان اصحاب مانند زید بن ارقم ، براء بن عاذب انصاری ،سعد بن وقاص ،عبدالله بن عمر ،جابر بن عبدالله انصاری وبسیاری دیگر نقل کرده اند وابن عساکر در شرح امام علی  (علیه السلام)در تاریخ دمشق آن را آورده است .(آثار اسلامی مکه ومدینه ص241)

در مسئله ولایت جدای از آیات الهی، شخص رسول خدا هم در مواردمتعدد بحث امامت را مطرح می کردند وبه مردم در مورد جانشینان بعد از خود گوش زد می نمودند واز مردم می خواستند که نسبت به این مسئله دقت زیادی ازخود نشان دهند وخود رسول خدا هم در مسجد که یکی از اماکن مقدسی بوده که مسلمانان به طور دسته جمعی حاضر می شدند وآماده بودند که دستورات ومبانی اسلام را از دو لب رسول خدا ب شوند لذا حضرت با تعابیر مختلف این مسئله ولایت را مطرح می فرمودند مثلا در بعضی موارد وقتی بحث امامت و ولایت را مطرح می کردند ،در آخر به مردم می فرمودند که اگر می خواهید به هلاکت معنوی نرسید وزندگی آخرت خود را از دست ندهید، دست از دامن ولایت اهل بیت من بر ندارید مانند روایتی که حذیفه من عانی نقل می کند که: رسول خدا با ما درمسجد نماز گزارد وآنگاه چهره کریمش را بسوی ما کرد وامر به تقوا نمود ودر ادامه فرمودند: زمان مرگ من نزدیک است ومن باید اجابت کنم وبه یقین دو بار امانت گران در بین شما وا می گذارم کتاب خدا وعترتم ، مادامی که به این دو تمسک کنید، هرگز گمراه نمی شوید وهرکس که پس از من به عترتم تمسک کند از پیروزان خواهد بود وهر آن کس که از پیروی آنها باز نشیند از هلاک شد گان خواهد بود بعد حذیفه از جانشین رسول خدا سئوال کرده است، رسول خدا هم صریحا علی ابن ابیطالب را به عنوان جانشین به حق معرفی کرده است و وقتی حذیفه ازتعداد امامان سؤال می کند حضرت آنها را به تعداد نقبای بنی اسرائیل  بیان می کنند ومی فرمایند: وقتی مرا به سوی آسمان ومعراج بردن به ساق عرش الهی نگریستم نوشته ی با نور دیدم اینگونه :علی علی علی ومحمد محمد وجعفر وموسی وحسن وحجة که در میان آنها مانند ستاره ای فروزان می درخشید، آنگاه حضرت از خداوند سوال می کنند اینان چه کسانی هستند که اسامی آنها را قرین نام خویش  کرده ی ؟خداوند فرمود: یا محمد به یقین، اینان آن او صیا وامامان پس از تواند که از طینت توخلقشان کرده ام ، پس خوشبخت باد آنکه اینان را دوست بدارد و وای بر آن که برایشان بغض ورزد وآگاه باش که به برکت ایشان باران رحمت می بارانم وبه واسطه ایشان ثواب وعقاب می دهم. (پرسشها وپاسخها از رسول خدا ص   ص129)

آنچه که در روایت حایز اهمیت است، اینست که امامت وولایت ملاک حق وباطل است ، هر کس در کنار ولایت باشد، در حقیقت درکنار حق است و به سعادت می رسد وهر کس از اهل بیت وولایت دور باشد در واقع از حقیقت دور خواهد بود.

نکته ظریفی که در روایت آمده، بحث نزول باران بواسطه فیض وجودی امامت است ، زیرا همانطور که می دانیم باران دارای برکات زیادی می باشد ،مثلا اگرباران نبارد درزمین خشکسالی ودر نتیجه قحطی وکمبود وسرانجام هلاکت افرادراباعث می شود ، ولایت هم همان باران وجودی معنوی انسانهاست که اگر بروجود معنوی انسانها نبارد دل انسان دچار قحطی ودرنهایت هلاک خواهد شد .

روایتی هم ابان ابن عیاش از سلمان ،ابی ذر و مقداد نقل می کند که دراین روایت هم چند نکته قابل تأمل است: اولاً نزدیکی وجود رسول خدا باوجود علی بن ابی طالب از اول خلقت نوروجودی آن بزرگواران است که حضرت اشاره فرمودند به هزار سال قبل از خلقت مخلوقات واین پیوند ادامه پیدا کرده تاجائیکه دردنیا می بینیم رسول خدا می فرمایند :خون وگوشت من وعلی یکی است وبعد رسول مکرم اسلام توحید ، نبوت وولایت را به صورت یک رشته به هم پیوسته معرفی می کنند که تنها راه رسیدن مردم به سعادت وکمال و درنهایت به خدا رسیدن در گرو حرکت درمسیر این  راه می باشد وجدا کردن ولایت ازاین راه درحقیقت جدا شدن و دورماندن از خداوند می باشد .موضوع دیگری که رسول خدا به آن اشاره فرمودند این است که خداوند شناخته نمی شود، مگر به واسطه ولایت وامامت درحقیقت اگر خداشناسی مراحلی داشته باشد ، همراه شدن باولایت وامامت. یکی از آن مراحل می باشد . در آخر روایت رسول خدا ارتباط بین ولایت ومعاد را عنوان می کنند که میزان وعلت درقیامت درحقیقت ولایت امیر المؤمنین علی علیه السلام می باشد که بدون آن انسانها نمی توانند نجات پیدا کنند ودرآخر خطبه هم رسول خدا اتمام حجت می کند وخداوند راشاهد می گیرند که من حق را بیان کردم و اگر نبود که بحث امامت وولایت این قدر مهم وسرنوشت ساز بود رسول خدا دومرتبه طبق متن روایت خدا را شاهد می گیرند که من برای مردم آنچه راکه لازم بود بیان کردم . این خطبه را رسول خدا د رمسجد ودر حالی که از دست عده ای غضبناک بودند به بلال دستور دادندکه اعلان کند تامردم درمسجد جمع شوند، به قدر مسلمانان هجوم آوردند که دیگر جای خالی در مسجد نبود وحضرت بالای منبر رفتند وخطبه را ایراد فرمودند. ( بحار ج 22 ص 147و148)

در برخی از روایات که در باب ولایت مطرح شده می بینیم که حضرت مسأله ی امامت را ضامن وباعث حفظ زمین واهل آن معرفی می کنند ووظیفه مقام نبوت وامامت را جدای از هم می دانند .مانند روایتی که امام حسن مجتبی  (علیه السلام)بیان فرموده اند : که حضرت رسول  (صلی الله علیه و آله وسلم)روزی برای ماخطبه خواندند ودرآن اشاره فرمودند به نزدیکی رحلت خودشان وسفارش دو امانت خود را نمودند وبعد فرمودند : زمین از آنها ( امامان ) خالی نمی شود که اگر خالی شود در آن هنگام به طور حتم زمین اهل خود را فرو خواهد خورد وبعد حضرت رسول اکرم  (صلی الله علیه و آله وسلم)از منبر پایین آمدند ، امام مجتبی می فرمایند: هنگامی که خطبه حضرت به پایان رسید واز منبرشان فرود آمدند گفتم یا رسول الله مگرنه این است که شما آن حجۀ خدا بر همه خلایق هستید ؟ حضرت فرمودند : یاحسن هماناخداوند  می فرمایند : انما انت منذر ولکل قوم هاد ( رعد ؛ 7 ) ای پیامبر توفقط هشدار دهنده ای وبرای هر قومی هدایتگری است بنابراین من آن هشدار دهنده وعلی  (علیه السلام)همان هدایت گر است. ( پرسشها وپاسخها ، پیامبر ص 251)

همانطور که در روایت آمده اولاً وجود امام باعث حفظ نظام زمین است درفرازبعدی خطبه حضرت اشاره می کنند به وظایف هرکدام از مقام نبوت وامامت وبرای آن استناد به قرآن کرده است که قرآن مقام هشدار دهنده ی را اختصاص به رسول خدا می داند ومقام هدایت ورهبری را اختصاص به مقام امامت معرفی کرده اند. مفسرین در ذیل آیه درمورد این که هادی چه کسی است ؟ از امیر المؤمنین علی  (علیه السلام)روایتی نقل کرده اند که حضرت فر مودند: هادی مردی از بنی هاشم است وبعد حضرت به خود اشاره کردند، عبدالله بن عباس گفت: چون این آیه نازل شد رسول خدا( صلی الله علیه وآله وسلم) دست بر سینه خود نهاده وگفتند انا المنذر ودست بر دوش علی نهادند وگفتند :آنت الهای یا علی یک یهتدی المهتدون من بعدی.

حذیفه  روایت کرده است که رسول خدا فرمودند :اگر این کاریعنیخلافت با علی باشد و هادی و مهدی است و بعد مرحوم ابوالفتوح رازی در ادامه میفرماید این جا اشارتی است وآن اینکه چون امام اول تو هادی باشد وامام آخرت مهدی باشد، دلیل نجات خلاص توست به خاطر قول معصوم  (علیه السلام)که فرمود : لن یهلک الرعیه و ان کانت ظالمه مسیئة اذا کانت الولاة هادیة مهدیة اگر مردم ولایت و امامت آنها با هادی و مهدی باشد هدایت یافته خواهند بود و وثاقت به این هدایت که را با شد جز آن که امامش معصوم باشد .( تفسیر روضی الجنان  / ج 11  / ص 186 .)0

باز زید بن ارقم حکایت می کند که روزی رسول خدا برایمان خطبه خواندند و بعد از حمد الهی و سفارش به تقوی و زهد در دنیا وهشدار نسبت به مرگ و قیامت در خطبه سفارش اهل بیت خود را فرمودند که ای گرو مردم به شما نسبت به عترت و اهلبیتم سفارش به نیکی می کنم چرا که به یقین اینان با حق و حق با ایشان است پس از من همان امامان هدایت شده و هدایتگر و امین و معصومند . در این هنگام عبد الله بن عباس برخاست و گفت: ای رسول خدا  (صلی الله علیه و آله وسلم)آن امامان پس از شما چند نفرند ؟ حضرت فرمودند: به تعداد سرپرستان بنی اسرائیل و به تعداد حواریان عیسی که نه تن از ایشان از صلب حسین هستند و مهدی امت از میان آنان است بحار /ج36 /ص321-320 در این روایت هم ولایت محور حق قرار گرفته است وهم آنانی که می خواهند در صف حق قرار گیرند چاره ای ندارند جزاین که در سایه ولایت اهل بیت که همان ولایت الله است قرار بگیرند. همچنین در این روایا ت و روایت مشابه حضرت به طور واضح تصریح به جانشینان بعد از خود نموده اند اعم از تعداد ، و فرزندان حسین بودند و در نهایت مصلح کل جهان امام زمان (عج) در بین آن ها خواهد بود تا راه حق برای هر طالب حقی به طور کامل روشن شود. از ابو سعید خدری روایت شده که، گفت :روزی پیامبر اکرم نماز ظهر را با ما خواند ، سپس حضرت روی مبارک خود رابه طرف ما نمود و فرمود : ای اصحابم، اهل بیت من در میان شما مانند کشتی نوح و باب حطه و قوم بنی اسرائیل هستند، پس بعد از من به آنان تمسک کنید و از این ائمه را شدین که از ذریّه و سلامه منند تبعیت  کنید تا هرگز گمراه نشوید . همان طور که در روایت می بینیم اولاً:حضرت اهل بیت خود را به کشتی نوح ،باب حطه و قوم بنی اسرائیل تشبیه کرده اند که همان تعبیر به کشتی می تواند تشبیه بسیار جالبی باشد چرا که وقتی عذاب هلاک کننده بر قوم نوح نازل شد ، همه هلاک شدند غیر از آنهایی که سوار بر کشتی نوح شده بودندو نکته دیگر این که حضرت رسول  (صلی الله علیه و آله وسلم)تصریح می کنند: جانشینان بعد از من همگی از فرزندان و نسل پاک من هستند ، جای دیگر نروید و دنبال کس دیگری حرکت نکنید که گمراه می شوید .

عنوان دیگری که رسول خدا در باب ولایت مطرح کرده اند اینست که :حرکت در کنار اهل بیت سرانجام شما را به مسیرحق و ملحق شدن به من درحوض کوثر می رساند ، عمران بن حصین نقل کرده: که رسول خدا خطبه ای خواندند وصحبت ازرحلت خویش نموده وبعد سفارش عترت واهلبیت خود را کردند، دراین هنگام سلمان برخاست وعرضه داشت: ای رسول خدا مگرنه این است که امامان ازعترت وخاندان تو می باشند، حضرت رسول (ص)فرمودند: بله، امامان بعدازمن از خاندان وعترت من هستند، آنان به تعداد سرپرستان بنی اسراییلند که نه نفر از آنهاازصلب ونسل حسین بن علی وازماست مهدی این امت ، پس هرکس به آنان تمسک جوید درحقیقت به ریسمان قوی خداتمسک جسته است آنهارا نیازارید که آنها از شماداناترند از آنان پیروی کنید زیرا آنان باحق وحق باآنان است تازمانی که درکنار حوض کوثر برمن وارد شوند.( پرسشها وپاسخها ازرسول اکرم ص 267 )

دراین روایت هم رسول الله ابتدا سفارش عترت خودرا نموده اند، نکته قابل توجه دراین روایت، اشاره به علم آنهاست که به امت خود فرمودند: هرگز آنها را امتحان نکنید که با این بیان رسول خدا روشن می شود که اصلا شک دراین مورد هم نکنید که علم ، عقل، معرفت وهمه چیزاهل بیت وعترت من ازهمه کامل تراست، حق هم همین است چون جانشین پیامبر باید مانند او وارث علم اولین وآخرین باشد، باید به همه امور احاطه داشته باشد وباید معرفت کامل نسبت به خالق خود داشته باشد زیرا منصب امامت منصبی الهی است واصل ولایت، ولایت الله می باشد.

نکته ی دیگری که دراین دسته از روایات مطرح می شودملحق شدن به رسول خدا درکنار حوض کوثر است یعنی اگر کسی همراه اهل بیت پیغمبر شد، ودرزیر چتر حمایت ولایت قرار گرفت، این ولایت وتمسک جستن به آن اورا همراهی می کندتا دردنیا ایمان کامل بدست آورد ودرنهایت اورا درکنار حوض کوثر ملحق به رسول خدا نماید. در مواردی هم وقتی در تفسیر آیه ی از رسول خدا سؤال کردندکه آیه اشاره به بحث امامت وولایت داشت، رسول الله درشروع به توضیح وتفسیر دقیق آن کردند تا برای مردم جای هیچ گونه شک وشبهه ونکته ی مبهمی باقی نماند.

ازانس روایت شده که، گفت: روزی پس از آن نمازصبح مردم را به امامت رسول خداخواندیم حضرت روی مبارک خودرا به سوی ما کردند ،من به حضرتش عرض کردم یا رسول الله آیا می شود این سخن خدا رابرایمان تفسیر کنی «فاولئک مع الذین انعم الله علهیم من النبیین والصدقین والشهداء والصالحین وحسن اولئک رفیقا » نساء /169( آنان هم نشین کسانی خواهند بود که خدانعمت خود را برآنها تمام کرده ، یعنی پیامبران وصدیقین وشهدا وصالحان وآنها رفیقان خوبی هستند.پیامبرخدادرپاسخ فرمودند: مراد از پیامبران منم ومراد از صدیقان برادرم علی است ومراد از شهدا عمویم حمزه ومراد از صالحان دخترم فاطمه ودو فرزندش حسن وحسین  (علیه السلام)می باشد .( پرسشها وپاسخها رسول الله ص 292/ بحار ج 24/ص 31ح 12)

صاحب روض الجنان هم مطابق آنچه اهلبیت است از امام باقر (علیه السلام) روایتی نقل کرده است که: مراد از پیامبران ،محمد مصطفی وبه صدیقان علی بن علی ابی طالب وبه شهیدان حسن وحسین وبه صالحان ده فرزند از فرزندان حسین از امام زین العابدین تا امام عسگری به حسن اولئک رفیقا مهدی امّت است .

یک روز ابوذر از رسول خدا حدیثی روایت کرد عده ای حدیث او را باور نمی کردند و می گفتند ابوذر دروغ می گوید و ابوذر دلتنگ شد ، سپس رسول خدا آمد و شکایت کرد و گفت یا رسول الله آیا خبر را شما بیان نکردید ؟ بعد رسول خدا فرمودند آسمان سایه بر کسی نیفکند و زمین کسی را بر نگرفته راستگو تر از ابوذر در همین حال امیر المؤمنین علی  (علیه السلام)از در درآمد وحضرت اشاره به علی  (علیه السلام)کردندو فرمودند : الّا هذا الرجل المقبل فانه الصدیق الاکبر و الفاروق الاعظم ( جز این مرد که روی به ما دارد که او صدیق اکبر و فاروق اعظم است )( روض الجنان ؛ ج 6 ، ص 14 .)

در مقامی هم حضرت رسول  (صلی الله علیه و آله وسلم)عترت و اهل بیت خود را برابر قرآن اعلام می کنند ، مانند روایتی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم)در آخرین سفر حج خود در مسجد حنیف ( در منی ) ایراد فرمودند : من پیشاپیش شما می روم و شما بر من در کنار حوض کوثر وارد خواهید شد و آن حوضی است که عرضش به اندازه فاصله بین بصری ( منطقه ای در شام ) و صنعا (در یمن و جنوب جزیرة العرب ) و در آن قدم هایی سیمین به تعداد ستارگان آسمان است ، الّا بدانید که من از شما درباره رفتارتان با ثقلین سؤال خواهم کرد.

گفتند یا رسول الله ثقلین چیست ؟ حضرت فرمودند کتاب خدا ثقل اکبر است که یک طرف آن در دست خدا و من است، خداوند لطیف به من خبر داده است که این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا زمانی که هر دو با هم بر من وارد شوند آن گاه با انگشت سبابه دو دست خود را کنار هم گذاشت و فرمود نمی گویم مثل این دو . آن گاه بین سبابه و انگشت وسطای یک دست خود جمع کردند تا تصوّر شود یکی از آن ها بر دیگری برتری دارد .( پرسش ها و پاسخ های رسول اکرم ص 325 .)

با توجه به این حدیث هم رسول خدا جایگاه عترت و اهل بیت خود را در عالم معین فرمودند تا مردم بدانند همان طوری که در قرآن هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد و همه ملتزم به اطاعت از آن می باشند و بر خلاف آن عمل کردن در حقیقت بر خلاف دستور خداوند عمل کردن می باشد ، اهل بیت عصمت و مقام ولایت آن ها هم هیچ شکی در آن نباید باشد و همه باید از آن اطاعت کنند که اطاعت نکردن از آن ها در حقیقت نا فرمانی از خداوند متعال می باشد و نتیجه نافرمانی از خدا هم چیزی جز عذاب و خذلان نمی باشد.

بعد از فوت رسول خدا اوضاع طور دیگری شد مردم از مسیر خود منحرف شدند ، در زمان رسول مکرم اسلام به حضرت مرتّب خبر می دادند و به مردم سفارش و هشدار می دادند درمورد اهل بیت خود و موضوع ولایت اهل بیت پیامبر اسلام ولی بعد از رسول الله که غاصبان آمدند و مقام خلافت الهی غصب کردند می بینیم که امام علی  (علیه السلام) و باقی امامان شروع به احتجاج کردند و دلیل آوردند بر این که کلام آن ها حق است و خلافت و جانشینی رسول مکرم اسلام به ناحق به او و دیگران رسیده است . که در این جا به مواردی که امام علی ابن ابیطالب (علیه السلام)، امام مجتبی و امام حسین و فاطمه زهرا علیهم السلام شروع به احتجاج کردند و بر علیه غاصبان مقام خلافت و با دلیل و برهان عقل و نقل شروع کرده اند به رد کردن عمل غاصبان خلافت و بیان دلیل منطقی بر وجود امام و ولایت در خاندان پاک رسول خدا  (صلی الله علیه و آله وسلم)،می پردازیم.

عبد الله بن جناده می گوید : در نخستین روز های زمامداری علی علیه السلام از مکه وارد مدینه شدم دیدم همه مردم در مسجد پیامبر دور هم گرد آمده اند و انتظار ورود امام را می کشند ناگهان علی علیه السلام در حالی که شمشیر خود را حمایل کرده بود از خانه بیرون آمدند ، دیده ها به سوی او خیره شد ،او در مسند خطابه قرار گرفت و سخنان خود را پس ازحمد و ثنای خداوند چنین آغاز کرد ، هان ای مردم آگاه باشید روزی که پیامبر گرامی از میان ما رخت بر بست فکر می کردیم کسی با ما درباره ی حکومتی که او پس افکنده بود نزاع و رقابت نمی کند و به حق ما چشم طمع نمی ورزد زیرا ما وارث و ولی عترت او بودیم امّا بر خلاف انتظار گروهی از قوم ما به حق ، تجاوز کرده و خلافت را از ما سلب کردند و حکومت به دست دیگران افتاد و بعد حضرت دلیل آوردند که چرا برای گرفتن حق خود اقدامی صورت ندادند و آن این که به خدا سوگند اگر ترس از ایجاد شکاف و اختلاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمی رفت که بار دیگر کفر و بت پرستی به سرزمین اسلام بازگردد و اسلام محو و نابود شود با آنان به گونه ای دیگر رفتار می کردیم ،( سیره پیشوایان ص 70 .)

همان طور که در متن روایت دیدیم حضرت نه تنها در مورد مقام امامت الهی خود هیچ کوتاه نیامدند بلکه دلیل این که برای به دست آوردن آن عملی انجام نداده بودند فقط و فقط حفظ اسلام بوده است چون هنوز زمانی از رحلت رسول نگذشته بوده و افراد تازه مسلمان زیاد بوده اندواگر هر گونه اختلاف عملی در مرکز حکومت اسلامی پیش می آمد در تمام مناطق مسلمان شده پخش می شد و افرادی که تازه به دین رسیده بودند هنوز حلاوت آن را کامل حس نکرده بودند این جنگ ها و نزاع ها باعث می شد که نه تنها حرکت اسلام کند شود بلکه ضربه ای سهمگین به رشد تازه اسلام می زد. در همان روز های اولی که غاصبان مشغول محکم کردن پایه های حکومت غاصبانه خود بودند مولا علی علیه السلام در وقتی که او را به زور به مسجد برای بیعت آورده بودند و از ایشان می خواستند که بیعت کند و در جواب حضرت که فرمود اگر بیعت نکنم آنها باشدبابی شرمی و قباحت کامل گفتند تورا خواهیم کشت .

امیرالمؤمنین علی فرمودند: آیا می کشی بنده خدا وبرادر رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم)را ؟ ابوبکر  گفت : امابنده خداحرفی درآن نیست ولی برادر رسول خدا راچطور ادعا می کنی؟ حضرت امیر اشاره فرمودند به روزی که پیامبر اسلام عقد اخوت بین مسلمین برقرارکرده وخود وامیر المؤمنین علی  (علیه السلام)رابه عنوان برادر معرفی کردند وبین خود وحضرت علی  (علیه السلام)عقد اخوت برقرار کردند. در ادامه حضرت علی  (علیه السلام)شروع به استدلال کردن ودلیل قاطع آوردن برمقام خلافت خود کردندوفرمودند : ای مهاجرین وانصار شمارا به خداقسم می دهم آیانشنیدند سخنان رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم)را درروز غدیر خم که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله وسلم)فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه ، اللهم وال من والاه وعادمن عاداه ) ویا درجنگ تبوک که حضرت رسول  (صلی الله علیه و آله وسلم)فرمودند: ( یاعلی اما ترضی ان تکون به منزله هارون من موسی الا النبوة ؟) همه درجواب علی  (علیه السلام)گفتند بله شنیدیم .

ابوبکر که دید اوضاع به ضررش شده است گفت همه اینها راکه گفتید درحق شما از رسول خدا شنیدیم ولیکن ازرسول خدا  (صلی الله علیه و آله وسلم)شنیدیم که خداوند برای اهل بیت آخرت را اختیارکرده است وبه درستی که خداوند جمع نمی کند برای اهل بیتم نبوت وخلافت را. حضرت علی  (علیه السلام)درجواب فرمودند: آیا یک نفر از اصحاب رسول خداحرف توراتأیید می کند؟ عمر گفت خلیفه رسول خدا راست می گوید.

ابوعبیده وسالم مولی ابن حذیفه ومعاذبن جبل هم گفتند راست می گوید.

حضرت علی  (علیه السلام)فرمودندبه تحقیق به عهدی که باهم کردید رسید به آن عهدی که درخانه کعبه با هم بستید وگفتید اگرمحمد کشته شود یا بمیرد این منصب خلافت راباید ازاهلبیت اودور کنیم .

ابوبکر گفت این را از کجا دانسته اید ؟ حضرت علی  (علیه السلام)فرمودند : زبیر ،سلمان ،مقداد، آیا از رسول خدا نشنیدید که فرمودند به درستیکه فلانی ،فلانی و... تا5 نفر رانام بردند وبه تحقیق با هم عهد نامه می نوشته اند وقرار کرده اندبرآن خبر؟

همگی آنها گفتند بله به تحقیق شنیدیم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم)فرمودند:وبعدامیر المؤمنین  (علیه السلام)اشاره می کنند که اگر صبرکردم وهیچ نگفتم فقط برای حفظ اسلام بوده است یعنی زمانی که به رسول خداگفتم پدرومادرم فدای رسول خداچه امر می فرمایید اگر این زمان پیش آیدحضرت رسول  (صلی الله علیه و آله وسلم)درجواب من فرمودند اگر کمک کاری داشتی قیام کن وازحق خود دفاع کن واگر یاری ونیرویی نداشتی صبرکن، بعدحضرت علی  (علیه السلام)فرمودند : والله اگر 40 مرد بامن بیعت می کردند همراه آنها برای خدا ودرراه خدا جهادمی کردم. (احتجاج طبرسی ؛ ج1ص 213-315 )

ویا در زمانی که در وقت خلافت عثمان مهاجر وانصاری که درمسجد نشسته بودندوهرکدام فضیلت وسوابق خودشان را بیان  می کردندوافتخار می کردند، بعد رو به حضرت علی  (علیه السلام)کردند واز حضرت سؤال کردند که چرا حرف نمی زنی حضرت فرمودند تمام شما فضیلت مرا می دانید بعد حضرت شروع به صحبت کردن نمود وفضائل ومناقب اهل بیت را بیان فرمودند وآنها رادرمورد هر کدام از فضائل قسم دادندکه آیا از رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم)شنیده است یا نشنیده است ؟

شمارا به خداقسم می دهم که آیا خداوند در کتابش سابقین  رافضیلت داده است که کسی  برمن بعد  از رسول خداسبقت نگرفته است ،همگی گفتند: بله

بعدحضرت فرمودند قسم به خدا آیا می دانید که این آیات درحق چه کسی نازل شده است: « السابقون  الاولون من المهاجرین والانصار » توبه : 100

«والسابقون السابقون اولئک المقربون » واقعه : 100

 از رسول خدا سؤال کردند حضرت فرمودند : نازل کرده در حق انبیاء واوصیاءو انبیاء خودش پس من بافضیلت ترین انبیاء رسل هستم وعلی بن ابی طالب هم که وصی من  است با فضیلت ترین اوصیاء است. همگی گفتند: بله

بعد حضرت جمعیت حاضر را سوگند دادند که آیا می دانید هنگامی که آیه : « یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولوا الامر منکم » نساء : 59

آیه : « انّما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه ویؤتون الزکوه وهم راکعون »  مائده : 55

ووقتی نازل شد آیه : « ولم یتخذوا من دون الله ولارسوله ولاالمؤمنین ولیجه » توبه : 16

مردم گفتند ای رسول خدا آیا این آیات اختصاص در مورد بعضی از مردم دارد ویا برای همه مردم می باشد؟ پس امر کرد خداوند وپیامبر خود را که برای مردم بیان کند وتفسیر نماید بحث ولایت امر، همان  طور که نماز ،روزه ،زکات، حج رابرایشان تفسیر کرده اند .

پس رسول خدا مرا در روز غدیر به مقام امامت و ولایت امر نصب نمودند. سپس رسول خدا خطبه خواندند پس گفتند ای مردم آیا می دانید که خداوند عزوجل برای مؤمنین سرور وآقایی قرار داده است ومن اولی ترم نسبت به خودشان، همگی گفتند بلی یارسول الله ، بعد رسول خدا فرمودند بلند شوید یا علی ، پس من بلند شدم  . حضرت فرمودند :هرکسی من مولای اویم ، پس علی مولای اوست پس سلمان از جابلند شد وگفت یا رسول الله ولایت ایشان چقدر است؟ حضرت رسول فرمودند: ولایت ایشان مانند ولایت من است پس هرکس که من اولی ترم نسبت به خودش پس علی اولی تر است به   نفس او .

پس خداوند نازل کرد : آیه « الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلا م دینا»  مائده :3

پس رسول خدا تکبیر گفتند ، پس ابوبکر وعمر ایستادند وگفتند یا رسول الله آیا این آیات اختصاص به  علی ابن ابی طالب دارد ؟

حضرت رسول درجواب آنها فرمودند: بلی در مورد حضرت علی  (علیه السلام)وجانشینان بعداز او تاروز قیامت می باشد .گفتیدیا رسول الله برای مابیان فرمایید حضرت رسول فرمودند: علی ، برادرمن وزیر من وصی من وخلیفه من در امتم می باشد اواختیار دارهر مؤمنی وزن مؤمنی می باشد .بعداز پسرم حسن وسپس پسرم حسین وبعد از حسین (علیه السلام)  فرزند از فرزندان حسینم یکی بعد از دیگری امام شما هستند قرآن با آنهاست وآنها با قرآن خواهند بود ،نه آنها از قرآن جدا می شوند ونه قرآن از آنهاجدامی شود تاحوض کوثر برمن وارد شوند .

طبق مسلمات همه فرق مسلمین در قرآن هیچ گونه تحریفی راه ندارد واز گزند حوادث مصون مانده است ویکی از حقایق عالم امکان هم بحث ولایت اهل بیت پیامبراست که به برهان قاطع در قرآن وارد شده است و علمای عامه هم به آن تأکید وآن را تأیید کرده اند .

پس زید بن ارقم ، براء بن عازب ، ابوذر ، مقداد وعمار بلندشدند وگفتند شهادت می دهیم که این سخنان را از رسول خداشنیده وآن راحفظ کرده ایم . آن سخن رسول خدا که ایشان به منبر ایستاده بودند وتویا علی درکنار ایشان بودید وحضرت رسول می گفتند ای مردم امروز خداوندعزوجل دستوردادتانصب کنم برای شما  امامتان را وبه پادارنده دین شما را بعداز خودوتعیین کنم وصی خودوخلیفه بعدازخودم را . ای مردم به درستیکه خداوند امرکرد به نماز وبه تحقیق آن رابرای شمابیان نمودم وهم چنین زکات، روزه ،حج وهمه رابرای شمابیان کردم وآنها را تفسیر نمودم. به شما امرکرد در ولایت، به درستیکه شهادت می دهم که این امر اختصاص به علی دارد ( سپس قرار داد دستش را در دست علی بن ابی طالب (علیه السلام) وبعد از او امام  حسن وبعد امام حسین آنها از قرآن جدا نمی شود وقرآن هم از آنها جداشدنی نیست تادرحوض کوثر برمن وارد شوند.

ای مردم بیان کردم برای شما امام وراهنماوهدایتگر شما را ،برادرم علی بن ابی طالب ، او در بین شما مقام ومنزلت مرا داده پس در دین خود از او تقلید کنید ودر تمام امور او را اطاعت کنیدبه درستیکه نزد او تمام چیزهایی که خداوند برمن تعلیم داده است قرار دارد، از علم وحکمت ،پس از او سؤال کنیدواز او یاد بگیرید وهم چنین از اوصیای بعداز او وبرآنها سبقت نگیرید و عهد خود را با آنهانقض نکنید به درستیکه آنها باحق هستند وحق هم باآنها است پس این گروه نشستند .( احتجاج طبرسی ؛ ج1 ص334 -337)

درفراز آخراین روایت می بینیم که امیر المؤمنین علی  (علیه السلام)جایگاه ومنزلت خود وفرزندانش را برای آنهابیان می کنند . آنهاییکه بسیارشان در زمان رسول خدا بوده اند و به این فضائل وکمالات ودرهمان مجلس که در مسجد تشکیل شده بود اعتراف کردند ، امام اشاره می کند که رسول خدا مارا راهنما ، امام ، رهبر. قرارداده ودین شما امت را برما واگذارکرده است چراکه تمام علوم الهی نزد اهل بیت وجود داردو مردم اگر دنبال علم واقعی هستند باید از درخانه ی ولایت جدانشوند .

بی بی دوعالم فاطمه زهرا  (سلام الله علیها)هم درهمان دوران سخت که بسیاری از مردانی که درجنگها از خودرشادتهاوشجاعتها نشان داده بودند در این آزمایش الهی یا از ترس ویا به خاطرمنافع دنیوی جرأت هیچ گونه عکس العملی را نسبت به غصب خلافت از خود نشان ندادندولی فاطمه زهرا  (سلام الله علیها)با اینکه یک زن مصیبت دیده، آن هم مصیبت پدر بزرگواری مثل رسول خدا بود وبی حرمتی نسبت به شوهر مظلومش شده بود ، ودر آن مدت کوتاه بعد از رحلت رسول خدا رنجها ومصیبتهای زیادی را تحمل کرده بود با این حال وقتی احساس کرد که باید از  حریم ولایت دفاع کند، آمد ودربرابر آن قلدرهای بی منطق بی دین شروع به سخن گفتن کرد، خطبه حضرت زهرا (سلام الله علیها)درمسجد مدینه یکی از مواردی بود که حضرت از مقام ولایت درمسجد خدادفاع کرده است .

طبق نقل عبدالله بن حسن به اسناد خود از پدرانش روایت کرده که وقتی ابوبکر وعمر تصمیم گرفتندمانع از رسیدن فدک به حضرت زهرا  (سلام الله علیها)شوند  واین خبر به آن حضرت رسید، خمّارخودرا که باآن سروگردن وسینه رامی پوشانیدبابه خودپیچید وجلباب خود که چیزی مانند عبا یا پیراهن عربی بلند بود برتن کرد ودرمعیت جماعتی از یاران واعوان وگروهی از زنان خویشاوند خویش درحالیکه در اثر شتاب یا بلندی لباس گاهی پارا پایین لباس خود می گذاشت وارد مسجد پیامبر شدندمیان آن حضرت ومردم پرده ی نصب کردند سپس حضرت نشستند و ناله ی کردند آ نچنان جانسوز که گریه مهاجرین  وانصار بلند شد،بعد حضرت مقداری مهلت دادند تا مجلس آرام شد وشروع به سخن گفتن کردند وبعد از حمد الهی به مسئله نبوت پرداختن وشناختن خدا وهدایت مردم را جزءاهداف رسالت پیامبربیان نمودند . بعد حضرت زهرا (سلام الله علیها)اشاره می کنند به این نکته که لله فیکم عهد قدّمه الیکم برای شما از طرف خدا عهد و پیمانی است که آن را قبلا بیان دانسته است که اشاره به همان عهدی بود که رسول خدا نسبت به عترت پیامبر در زمان خودشان از مردم گرفتند .انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله عترتی )

بعد در فرازهای بعدی خطبه، حضرت زهرا( س) می فرمایند: وطاعتنا نظاما للملة ، خداوند اطاعت از ما اهل بیت را واجب قرار داده است برای اینکه موجب نظم شریعت می شود ،چون اگر همه مردم دور محور دین جمع شوند وآن محور، امام اعلم واتقایی که جامع همه کمالات است باشد و این امام اعلم تبیّن و تفسیر و هدایت مردم را بدست گیرد، آنگاه می بینیم که دیگر هرج ومرجی دردین پیدا نمی شود وهمه دریک راه مستقیم قرار می گیرند واهل بیت چون نسبت به دین از دیگران آگاه تر وبه حقایق آن آشنا ترند، یگانه مرجع وتکیه گاه مردم می توانند باشند وبعد حضرت زهرا(س ) فرمودند : « وامامتنا  اماناً من الفرقه » خدا امامت ما اهلبیت را واجب کرده برای اینکه از تفرقه جلوگیری شود .

یعنی همه باید دور یک فردی جمع شوند که علاوه بر قرآن، عقل هم آن را تأیید می کند، وقتی یک نفر از نظر علم ، تقوا ، تدبیر ، عدالت و ارتباط با خدا و جهادات دیگر بر دیگران رجحان داشته باشد عقلاً همه باید به سراغ او بروند و در نتیجه دیگر تفرقه و تشتّت به وجود نخواهد آمد .

در ادامه خطبه حضرت برای این که به آن ها یاد آوری کند که شما عهد و پیمان چه کسی را شکستید به معرفی همسرخود یعنی علی بن ابی طالب پرداخته و این گونه ایشان را معرفی می کند : اگر مراجعه به نسبت پیامبر کنید و او را بشناسید می فهمید که او پدر من است نه پدر زن های شما و پیامبر، برادر پسر عموی من است نه برادر مردان شما و بعد می فرماید پدر من، رسول خدا، شما را از گرداب گمراهی و شرک نجات داد، شروع کردند به بیان مبارزات حضرت امیر علیه السلام در گسترش اسلام با این بیان که : هر گاه دهان باز کننده ای از مشرکین دهان باز می کرد پیامبر برادرش علی ابن ابیطالب را در حلقومشان می انداخت یعنی در جنگ ها و سختی ها بود که تمام اصحاب جرأت نمی کردند از ترس کشته شدن که در مورد آن فکر کنند فقط و فقط علی ابن ابیطالب علیه السلام با شجاعت تمام به طرف مشکلات می رفت نمونه ی بارزآن جنگ خندق و نبرد با عمرو بن عبدود بوده است .

پس علی باز نمی گشت مگر این که گوش آنها را زیر پای خود له کرده باشد و شعله آتش آنان را با شمشیر خود خاموش کردباشد در حالی که علی در راه خدا در فشار وسختی و در انجام دستورات خدا سخت کوش و تلاش گر بود او (علی علیه السلام ) نزدیک و مقرّب رسول خدا بود و در میان اولیاء خدا سیّد و سالارشان بود، او مهیا و خیر خواه مردم بود و با جدیّت و زحمت مشغول فعالیت بود. در راه خدا سرزنش سرزنش کنندگان در او تأثیر نداشت و این در حالی بود که شما در رفاه و عیش و نوش خود به سر می بردید ، ساکت و آرام بودید و خودتان را درگیر جنگ نمی کردید و انتظار می کشیدید برای ما اهل بیت حادثه ای پیش آید در مواقع بحرانی عقب نشینی می کردید و از صحنه ی جنگ فرار می کردید پس زمانی که پیامبر به ملکوت اعلی پیوست خوار های نفاق در میان شما ظاهر شد و دین و معنویت در شما کهنه شدو گمراهان ساکت که تا به حال بی تفاوت بودند به سخن بر آمدند و فرومایگان گمنام به صحنه آمده و ظاهر شدند و شیطان سرش را از مخفی گاهش بیرون کشید در حالی که شما را صدا می زد پس شیطان مشاهده کرد که شما از خودتان استقلال ندارید، انسان های سبکی هستید و دنبال هر کس راه می افتید و شیطان دید شما آن آدم های غضبناکی که او می خواهد هستید و می توانید غضب و کینه ی نسبت به علی  (علیه السلام)داشته باشید . ( احتجاج طبرسی ؛ ج 1 ص 253 – 278 .)

همان طور که از متن خطبه دیدیم حضرت زهرا  (سلام الله علیها) کنار گذاشتن مقام امامت و ولایت علی بن ابی طالب را مکر شیطان و فتنه گری شیطان صفتان دانسته اند که باعث گمراهی مردم و دور شدن آن ها از حقیقت واحد که همان خداوند می باشد شده اند .

سبط اکبر رسول خدا، امام مجتبی هم هر زمانی که فرصت پیدا کردند به بیدار گری مردم و دفاع از حریم ولایت و امامت پرداختند و به مردم گمراه و دور شده از ولایت می فهماندند، این راهی که می روید به ترکستان است .

سلیم بن قیس نقل می کند وقتی در مسجد کوفه امام حسن (علیه السلام) بالای منبر رفت زمانی که با معاویه بودند در کوفه حضرت مجتبی (علیه السلام) فرمودند : ای مردم معاویه گمان کرد که من او را برای خلافت اهل دانستم و خودم را برای خلافت نا اهل ،معاویه دروغ فکر کرده است من سزاوار ترین مردم برای خلافت بر مردم در کتاب خداوند و لسان پیامبر خدا هستم. به خدا قسم اگر مردم با من بیعت می کردند و اطاعت می کردند و مرا یاری می کردند آسمان قطره های باران را بر آن ها نازل می کرد و زمین برکت های خودش را آشکار می کرد .

به تحقیق، بنی اسرائیل هارون را ترک کردند و به سوی گوساله رفتند در حالی که می دانستن هارون خلیفه موسی است و امت هم علی را ترک کردند و به تحقیق شنیده بودند که رسول خدا فرموده بود برای علی  (علیه السلام)توبه منزله هارون هستی برای موسی غیر از این که بعد از تو نبوّتی نیست .

به تحقیق رسول خدا از مکه بیرون رفت چون یار و یاوری نداشتند پس اگر یار و یاوری پیدا می کردم با تو می جنگیدم و با تو بیعت نمی کردم .بعد حضرت فرمودند : ای مردم به درستی که اگر بین مشرق و مغرب جستجو کنید نمی یابید مردی که فرزند پیامبر باشد غیر از من و غیر از برادرم .( احتجاج ؛ ج 2 ص 66 و 67 .)

همین طور که می دانیم امام مجتبی هم یک قدم در مورد ولایت کوتاه نیامده گرچه ظاهراً حکومت دست دیگران است ولی حقیقت که قابل انکار نیست می بینیم که صریحاً می فرماید من سزاوار آن منصب الهی هستم، آن مقامی که خدا در قرآن و رسول در کلامشان مخصوص ما اهل بیت قرار داده است و اگر الآن حق در جایگاه خودش قرار ندارد به خاطر سستی مسلمانان راحت طلب بوده است و الاّ اگر در راه خدا و ولایت خدا جان فشانی می کردند گول شیطان صفتان را نمی خوردند دیگر نا اهلان تکیه بر آن مقام رفیع نمی زدند امام حسین  (علیه السلام)در بیان حق و حقیقت و آشکار کردن چهره ی غاصبان خلافت و ستم کنندگان به بندگان خدا هم هر زمانی فرصت پیدا می کرد شروع به صحبت می نمود وغاصبان را رسوا می کرد .

ابن عبدالله دربرخورد با این مسأله به اصلاح جانشینان ناحق رسول خدا به استدلالهای ساده ولی پرمعنی می پرداخت محدث نوری باسند خود از امام صادق از امام باقر از امام حسین از امیر المؤمنین نقل کرده که فرمود: وقتی ابوبکر خلیفه شدروزجمعه برمنبر برآمد امام حسن وامام حسین پیش ابوبکر آمدندحضرت  اباعبدالله به ابوبکر رسید وفرمود: این منبر پدر من است نه منبر پدر تو ، ابوبکر گریست وگفت راست می گویی این منبر پدر شماست نه منبر پدر من ، خود همین جمله کوتاه وساده چقدرپرمعنا ودلالت است یعنی ای ابابکر توشأنیت نداری براین مقام تکیه بزنی، این منبر ومقام رسول خداست وبعد از آن هم تعلق دارد به جانشینان برحق رسول خدا،نه به غاصبان خلافت رسول خدا .( فرهنگ جامع سخنان امام حسین ؛ ص 138)

هم چنین در زمان خلیفه دوم عمر برمنبر رسول خدانشسته بامردم سخن می گفت درضمن از این آیه شریفه که پیامبر از خود مؤمنان به آنان سزاوارتر است یاد کرد حسین از گوشه مسجد به او خطاب کرد ای دروغگو از منبرپدرم رسول خدا پایین بیا این منبر پدر تونیست .

عمر گفت : حسین جان راست می گویی منبر پدرتواست نه منبر پدرمن ، چه کسی این را به توآموخته است، پدرت علی بن ابی طالب ؟امام حسین  (علیه السلام) فرمود: اگر هم فرمان پدرم برده باشم به جانم سوگند او هدایت کننده است ومن ره یافته اویم، او از عصر رسول خدابرعهده همه مردم بیعت وپیمان ولایت دارد، آن را جبرئیل از نزد خدا آورد وجز بی باوران به کتاب خدا آن را انکار نکنند، مردم اورا بادلهای خود شناختند ولی بازبان انکارکردند. وای بر آنان که حق ماخاندان رسالت را انکار کنند چگونه محمد ،پیامبر خدا آنان را از شدت خشم وعذاب دردناک ملاقات کند .

عمرگفت :  حسین جان لعنت خداباد برهرکه حق پدر شمارامنکر شود، این مردم بودند که مارا امیر خود ساختند چنانچه پدرت حاکم کرده بودند مانیز می پذیرفتیم.

امام حسین  (علیه السلام)فرمود: پسر خطاب پس از اینکه تو ابوبکر را برخود امیرکنی تا اونیز تورابی هیچ حجتی از پیامبر خدا وبی هیچ رضایتی از آل محمد امیر پس از خود کند ،کدام مردم توراامیر خود کردند، آیارضایت شمارضایت محمد است؟ آگاه باش اگر زبانی پابرجا در تصدیق وکرداری که مؤمنان یاری اش رسانند بود توبه این آسانی ها برآل محمد سلطه نمی یافتی که به منبرشان برآیی وحاکم برآنان شوی، آن هم حکومت با کتابی که در خاندان محمد برود آمده وتواز نکات بلند وسربسته وتأویل آن جز شنیدن به گوشها چیزی نشناسی .نادرست ودرستکار نزدتو برابر است ،پس خدابه آنگونه که سزایی، سزایت دهد واز بدعتی که پدید آوردی به سختی باز جویی ات کند .( فرهنگ جامع سخنانن امام حسین  (علیه السلام)ص 145-146)

همچنین وقتی معاویه خواست جلالت وعظمت امام حسین  (علیه السلام)رادرنزد مردم از بین ببرد از حسین بن علی (علیه السلام) خواست تابالای منبر رود وبرای مردم خطبه بخواند .پس حسین بن علی علیه السلام بالای منبر رفت وحمدوثنای الهی را به جا آورد ، پس فرمودند ما آن حزب الهی هستیم که پیروزیم وآن عترت اهل بیت پیامبر هستیم وجزء خاندان پاک اومی باشیم ویکی از دوثقل که خداوند قرار داده است ، مادومی، کتاب خدای تبارک وتعالی می باشیم آن تالی کتاب خداوندی که در آن تفصیل هر چیزی می باشد باطلی بین ماراه ندارد، ماتفسیر وتأویل کتاب خدا را می دانیم .

پس مارا اطاعت کنید به درستی که اطاعت ما از طرف خداوند واجب شده است چون در کنار اطاعت خداورسولش قرار گرفته ایم . خداوند در قرآن می فرماید: « اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم فان تنازعتم فی شیء فردّه الی الله  والرسول » نساء: 59

«ولو ردّوه الی الرسول والی اولی الامر منهم لعله الذین یستنبطونه منهم ولولا فضل الله علیکم رحمته لاتبعتهم الشیطان الاقلیلا » نساء : 83

بر حذر می دارم شما را از گوش دادن به صدای شیطان به درستی که اویگانه دشمن شمامی باشد .(احتجاج طبرسی ؛ ج 2، ص 94و95)

ثبت دیدگاه