نویسنده: سیدمهدی بهشتی
مساجد، بازاری از بازارهای آخرت است. پذیرایی آن، آمرزش و هدیة آن بهشت است (طوسی، 1414ق، ص:139)، درآن، مردانی هستندکه دوست میدارند پاکیزه باشند و خداوند پاکیزگان را دوست دارد، (توبه/108) مومنانی که در مسجد سعی بر خودسازی خود و دیگران دارند. اهل مسجد با کودکان برخوردی مناسب دارند و بهترین نوع رفتار را برای مسجدی شدن کودکان از خود نشان می دهند.
در ادامه به گوشه ای از برخورد های مناسب اهل مسجد با کودکان اشاره می کنیم:
چه زیباست که اگر در مسجد خطا یا اشتباهی از کودکان سر زند، با دید مهربانی و تغافل و اغماض با آن برخورد کنیم و آن برخورد را به بهترین نحو به سویی که نه او آزرده شود و نه دیگران، به سوی دلخواه هدایت کنیم. امیر مومنان علی علیه السلام در این رابطه فرمودهاند: در برخورد با دیگران با مسامحه باشید تا بهره مند شوید (غررالحکم/ ص 445).
اهالی مسجد باید محیطی را برای کودک فراهم سازند تا او در آن احساس آرامش کند و از اعمالی که موجب خستگی و دلزدگی او می شود، پرهیز کنند. یکی از عواملی که سبب دور شدن کودکان از مسجد می شود، سختگیری های بیجای عدهای از نمازگزاران است. در حالی که وقتی به سیره نبوی و حضرات معصومین علیهم السلام می نگیریم، می یابیم که این سختگیری ها هیچ گاه از معصومین سر نزده است؛ بلکه با صبر و تحمل بسیار به هر نحو قصد داشتند تا کودک از این خانهی مهربانیها دور نشود و خاطرات کودکی اش همراه با مسجد نقش بندد. داستان شنیدن گریه کودک در نماز جماعت پیامبر یا کودکی بر دوش پیامبر هنگام نماز، نمونه هایی نمایان از آسانگیریهای پیامبر اکرم بر کودکان در هنگام نماز و در مسجد است.
در همین زمینه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: خداى رحمت کند کسى را که در نیکى و نیکوکارى به فرزند خویش کمک کند، به طوری که آنچه را که کودک در قوه و قدرت داشته و انجام داده است، از او قبول کند و آنچه انجام آن براى کودک سنگین و طاقتفرسا است از او نخواهد و به او ستم نکند و با او رفتارش خشونت آمیز نباشد (کلینی، 1429ق، ج11، ص:450).
در سیره معصومین می بینیم که نسبت به عبادات کودکان غیر بالغ سخت گیری نمیکردند و تا قبل از بلوغ به حد طاقتشان آنان را تمرین می دادند و و این رفتار اولیای دین الگویی همیشگی برای بشر است. امام صادق علیه السلام فرمود: ما کودکانمان را برای اینکه سختی نکشند به جمع خواندن نمازها امر میکنیم (کلینی،1429ق، ج11،ص:444).
یعلی عامری می گوید از محضر پیامبر صلی الله علیه و آله خارج شدم تا در مجلسی که دعوت داشتم، شرکت کنم. در مقابل منزل، حسین علیه السلام را دیدم که با کودکان مشغول بازی است. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله با اصحاب خود از منزل خارج شدند. وقتی ایشان حسین علیه السلام را دید، دستهای خود را باز کرد و به طرف فرزند رفت تا او را در آغوش بگیرد. کودک، خنده کنان این طرف و آن طرف می گریخت. پیامبر صلی الله علیه و آله نیز در حالی که خندان از پی او بود، او را گرفت. دستی زیر چانه کودک و دست دیگر پشت گردن او گذارد، لب بر لبش نهاد و او را بوسید و فرمود : حسین از من است و من از اویم. (إبن قولویه، 1356ش، ص:53).
در حدیثی نقل شده که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله عبداللَّه و عبیداللَّه و کُثَیّر یا قثم فرزندان عباس عموی خود را در حالی که بازی میکرد فرا خواند، آنگاه آن حضرت فرمود هر کس زودتر نزد من آید، پاداش او چنین و چنان است. کودکان به صورت مسابقه به سوی آن حضرت میدویدند. رسول خدا آنان را در آغوش میگرفت و میبوسید!! (إبن اثیر، 1409ق، ج4، ص:160) .
امام صادقعلیه السلام نیز فرموده است روزی امام حسینعلیه السلام در دامن پیامبرصلی الله علیه وآله بود. آن حضرت با وی بازی میکرد و میخندید. عایشه گفت: ای رسول خدا!، چقدر با این کودک بازی میکنی؟! رسول خدا فرمود: وای بر تو! چگونه او را دوست نداشته باشم، در حالی که او میوه دل و نور چشم من است؟! (إبن قولویه، 1356ش، ص:53).
پیامبر اکرم فرمود: هر کس کودکی داشته باشد باید با وی کودکانه رفتار نماید. ابن ابی نجیح گوید امام حسن(ع) و امام حسین بر پشت پیامبر سوار میشدند می گفتند هی هی! و پیامبر میفرمود: نیکوشتری است شتر شما (إبن شهر آشوب، 1379ق، ج2،ص:387).
سمعانى از عمر بن الخطاب روایت میکند که گفت روزی حسنین را بر آغوش پیغمبر اعظم اسلام دیدم و به ایشان گفتم: اسب شما خوب اسبى است!! پیامبر اکرم فرمود: ایشان هم خوب سوارانى هستند.(همان) ابن حماد از پدرش نقل میکند که گفت پیامبر خدا براى حسنین زانو به زمین زد و ایشان را بر عکس یک دیگر بر پشت مبارک خویشتن سوار نمود و فرمود شتر شما خوب شترى است! (همان)
توجه پیامبر و بازی با کودکان فقط به امام حسن و امام حسین اختصاص نداشت؛ بلکه او با کودکان دیگر نیز اینگونه بود. گویند روزی پیامبر برای اقامه نماز عازم مسجد بود. در راه همین که کودکان پیامبر را دیدند به سوی او دویدند و برگرد او حلقه زدند و هر یک صدا می زدند یا رسول الله «کن جملی» شتر ما باش تا بر دوش تو سوار شویم. کودکان که گویا رفتار پیامبر با حسنین را دیده بودند، انتظار داشتند که پیامبر به درخواست آنان نیز پاسخ مثبت بدهد. حضرت هم انتظارآنان را برآورده نمود و با آنان همبازی شد. در حالی نمازگران در مسجد منتظر رسول خدا بودند، بلال نزد پیامبر رفت و عرض کرد یا رسول الله مردم منتظرند؛ در این حین رسول خدا فرمودند ای بلال! برای من تنگ شدن وقت نماز بهتر از تنگ شدن دل کودکان است. سپس فرمود به منزل برو و اگر چیزی هست برای کودکان بیاور. بلال روانه منزل شد و به جستجو پرداخت. تعدادی گردو یافت و آنها را نزد پیامبر برد. پیامبر نیز گردوها را در دست گرفت و خطاب به کودکان فرمود: «اتبیعون جملکم بهده الجوزات» آیا شتر خود را در عوض این گردوها می فروشید ؟ کودکان به این معامله رضایت دادند و با خوشحالی پیامبر را رها کردند و پیامبر راهی مسجد شد و فرمود: خدا رحمت کند برادرم یوسف را که او را به چند درهم فروختند و مرا به چند گردو... (عوفی، 1386ش، ج1،ص:30).