بسم الله الرحمن الرحیم
حجت الاسلام والمسلمین نظری منفرد
«الْحَمْدُ لِلَّهِ غَیْرَ مَقْنُوطٍ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لَا مَخْلُوٍّ مِنْ نِعْمَتِهِ وَ لَا مَأْیُوسٍ مِنْ مَغْفِرَتِهِ وَ لَا مُسْتَنْکَفٍ عَنْ عِبَادَتِه ثُمَّ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَی أَشْرَفِ الأَنْبِیَاءِ و سَید الْمُرْسَلِین حبیبِ إلهِ العالمینَ أبی القاسمِ مُحَمَّدٍ صلی الله عَلیه و عَلی اَهلِ بَیتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ألمَعصومین المُکَرَّمین اللَعنَةُ الدائِمَة ُعلی اَعدائِهِم اَجمَعین مِن الآن اِلی قیامِ یومِ الدین.»
سخن حکیمانه سیدالشهدا (علیه السلام) پیرامون موت
عن مولانا الحسین (علیه السلام) : «الْحَمْدُ لِلَّهِ ما شاءَ اللَّهُ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِیدِ الْفَتَاةِ وَ مَا أَوْلَهَنِی إِلَى أَسْلَافِی اشْتِیَاقَ یَعْقُوبَ إِلَى یُوسُفَ وَ خُیِّرَ لِی مَصْرَعٌ أَنَا لَاقِیهِ کَأَنِّی بِأَوْصَالِی تَتَقَطَّعُهَا عَسَلَانُ الْفَلَوَاتِ بَیْنَ النَّوَاوِیسِ وَ کَرْبَلَاءَ فَیَمْلَأْنَ مِنِّی أَکْرَاشاً جُوفاً وَ أَجْرِبَةً سُغْباً لَا مَحِیصَ عَنْ یَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَیْتِ نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ وَ یُوَفِّینَا أَجْرَ الصَّابِرِینَ لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) لُحْمَتُهُ وَ هِیَ مَجْمُوعَةٌ لَهُ فِی حَظِیرَةِ الْقُدْسِ تَقَرُّ بِهِمْ عَیْنُهُ وَ یُنْجَزُ بِهِمْ وَعْدُهُ مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنَّنِی رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى.»[1]
شب هشتم ماه ذی الحجه که فردای آن روز امام (علیه السلام) از مکه به سوی عراق حرکت کرد؛ «قام خطیباً» و قال: «الْحَمْدُ لِلَّهِ ما شاءَ اللَّهُ خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِیدِ الْفَتَاةِ» حضرت شب هشتم ذی الحجهی میان یارانش به پا خواست و خطبهای بسیار عجیب ایراد فرمودند که هم از نظر لفظ، سلیس، بلیغ، فصیح و زیبا بود و هم از نظر محتوا آموزنده و حکیمانه.
امیران سخن
میدانید اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)امیران سخن بودند. فرمود: «نحن أمراء الکلام» [2] ما امیران سخنیم. خطبههای رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) و خطبههای امیرالمومنین(علیه السلام) را اگر ببینید بعد از گذشت چهارده قرن و این همه تحول و تغییر در لغات در کلمات هنوز خطبههای ایشان زیبایی اش را حفظ کرده، فصاحت و بلاغتش را هنوز انسان احساس میکند.
طراوت و تازگی کلام اهل بیت (علیه السلام)
محتوای بلند این خطبهها گویا حرف روز است. شما با گذشت چند سال ملاحظه میکنید هرچیزی دِمُدِه میشود یعنی طراوتش را از دست میدهد مردم میگویند این دیگر قدیمی شده. ساختمان امروز را با ساختمانهای بیست سال قبل، سی سال قبل، صد سال قبل مقایسه کنید، ببینید چه تحولی و تغییری در بنا به وجود آمده، در لباس به وجود آمده، در خوراک به وجود آمده، خیلی چیزها دستخوش تحول و دگرگونی شده است، اما این سخنان هم زیبا و هم از نظر محتوا و مضمون بسیار محکم و حکیمانه است.
تشبیه موت در کلام سیدالشهدا (علیه السلام)
امام(علیه السلام) شب هشتم ماه ذی الحجه میان یارانش ایستاده و این سخنان را فرموده: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِیدِ الْفَتَاةِ» عِقد یعنی گلوبند، گلوبند وقتی زنان به گردن میاندازند به گردن بسته می شود آنها میگویند این چیز به گردن او بسته شد. یک حیوان را وقتی میخواهند مهار کنند طناب را به گردنش میبندند. دیگر نمیتواند فرار کند.
فرمود مرگ همین گونه گریبان گیر و بسته شده به گردن انسانهاست نه مومن، نه کافر، نه زن، نه مرد، نه عالم، نه جاهل، نه غنی، نه فقیر. فرقی در برابر مرگ نمی کنند.
اساسا این نظام یک نظامی است که ماندنی نیست و قرار نیست اینجا انسان بماند و «وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَفَلَا یَعْقِلُونَ»،[3] نَکس یعنی واژگونی. انسان هر چه رشد میکند جوان میشود، طراوت پیدا میکند، قدرت به دست میآورد، بچه کوچک شیر خوار یک روز یک جوان توانا، نیرومند و با نشاط پر قدرت می شود.
اما «نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ» انسان واژگون می شود، دوباره سر جای اولش بر میگردد «وَاللَّهُ خَلَقَکُمْ ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ وَمِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلَىٰ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لَا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئًا» [4] باز انسان حالت بچهها را به خود میگیرد، دانستنیهایش رو فراموش میکند. نیرو و قوای بدنیاش را از دست میدهد. مثل بچهای که میخواهد از زمین بلند شود و به زمین میخورد. انسان به پیری هم که میرسد نمیتواند بلند شود . «وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ» اینها برای انسان عبرت است.
در زندگی وقتی مو سپید شد، سپیدی مو خودش هشداره، آژیر خطر است. اعلام این است که کم کم نیروها و قوای بدنی را از دست میدهی. هر غذایی را نمیتوانی بخوری و عام و فراگیر هم است. انسان وقتی از یک سِنی گذشت دیگ غذای چرب نمیتواند بخورد. دیگر غذای خیلی شیرین نمیتوان بخورد. انسان بایستی یک قدری خودش را حفظ کند. هر غذایی را نخورد، اما تا جوان است و بدن و دستگاه گوارش قدرت دارد، میتواند هضم کند و هیچ خللی هم در بدن پدید نیاید.
«خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ» انسان رفتنی است. اگر راجع به این کلام امام حسین (صلی الله علیه و آله وسلم)بیندیشیم. به این کلام یک مقدار دقت کنیم. دیگر گناه نمیکنیم دیگر به این دنیای زودگذر فانی تمام شدنی دل نمیبندیم.
این دارویی است که بایستی همه بنوشند «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ» [5] همه بایستی مرگ را ذوق کنند بچشند. یک ضرب المثلی است مشهور میگویند مرگ همانند شتری میماند که در خانه همه زانو میزند.
کلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم)درباره مرگ
در حدیث از پیامبر وارد شده عزرائیل (صلی الله علیه و آله وسلم)میفرماید «مَا مِنْ بَیتٍ إِلَّا وَ مَلَک الْمَوْتِ یأْتِیهِ فِی کلِّ یوْمٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ فَإِذَا وُجِدَ الرَّجُلُ قَدِ انْقَطَعَ أَجَلُهُ وَ …» [6] من هر روزی پنج مرتبه به خانهها سر میزنم میگویم منتظر باشید تا نوبتتان بشود بیایم سراغتان. انسان نمیتواند از اجل فرار کند. خوشا به حال آن کسانی که عاقبت اندیش بودند. دردنیا به پایان کار توجه کردند. عاقل آن است که اندیشه کند، بداند که پایان این زندگی رفتن است. برای این چهار روزه زندگی دنیا و لذاّت زودگذر دنیا در برابر خدا جبهه گیری نکند. در برابر خدا نایستد. عصیان و نا فرمانی خدا را نکند.
«خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِیدِ الْفَتَاةِ» مرگ الزامی است؛ مانند گلو بندی که بر گردن دختران و زنان است همانطور گردن گیر انسان میشود و گریبان انسان را میگیرد و یک روزی انسان را با خود میبرد. این خوابی که در زندگی ما شبانه روز گاهی روز، گاهی شب، این خوابی که داریم، یکی از نشانههای مرگ است، خدا مرگ را نشان ما داده که ما عبرت بگیریم.
انسان وقتی میخوابد مثل مرده میماند هیچ مشاعر ظاهری کار نمیکند نه چشم میبیند. نه گوش میشنود. نه لامسه کار میکند. نه شامه کار میکند. نه ذائقه کار میکند. لذا گفتهاند النوم اخ الموت خواب برادر مرگ است برای اینکه ما عبرت بگیریم.
«خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِیدِ الْفَتَاةِ» از مرگ گریزی نیست. فرمود: «لا مَحیصَ عَن یَومٍ خُطَّ بِالقَلَمِ» آن روزی که قلم تقدیر بر انسان نوشته شده آن روز انسان نمیتواند از آن فرار کند.
سوره مبارکه جمعه: «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ»[7] هر کسی از مرگ گریزان است الّا امام حسین(صلی الله علیه و آله وسلم) و اصحاب امام حسین. آنها گریزان از مرگ نبودند.
فرمود «رأیت فی الرؤیا» در رویا دیدم که کسی میگوید «هؤلاء القوم تسیرون و المنایا تسیر الیهم» [8] این قوم میروند و مرگ هم به سوی آنها میآید. انسان پاک دامنی که زندگی را با صدق و صلاح و عفاف و درستی آغاز کرده است و به انجام رسانده است این هیچ وقت ناراحت نیست. شما یک کاری که درست انجام دادید. هیچ نگرانی ندارید، چون هر چیزی را در جای خودش قرار دادید. ناراحت نیستید که مورد توبیخ و اعتراض قرار بگیرید.
دین هم همین طور است اگر انسان هر کاری را به جای خودش انجام داد. نماز را به جا خواند. حقوق مالی را به جا داد. گناهان خدا را مرتکب نشد. وقت رفتن هیچ هراسی ندارد. هیچ ناراحتی ندارد. از مرگ نمیهراسد چون پاک زیسته و پاک زندگی کرده است. اعمال صالح را مقید بوده به جا بیاورد. مشمول استثناء سوره مبارکه عصر است «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»[9] جزء خاسران نیست چون خدای متعال میفرماید «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» اگر کسی که مومن شد و عمل صالح انجام داد و توصیه به صبر و حق کرد این دیگر خاسر نیست و الا استثناء معنا نداشت خدا استثناء کرده است. یعنی اگر کسی این گونه زندگی کرد خاسر نیست. از عمرش خوب استفاده کرده و عمر خود را در راه طاعت و بندگی خدا و فرمان بردن حق صرف کرده و به وظیفهاش عمل کرده این انسان از مرگ هراسی ندارد.
آگاه بودن به شهادت
مرگ هر زمان و هر جا برسد او نمیهراسد. فرمود: «کَأَنِّی بِأَوْصَالِی تَتَقَطَّعُهَا عَسَلَانُ الْفَلَوَاتِ» در مکه گزارش وقایع کربلا را امام حسین (صلی الله علیه و آله وسلم)دادند. یعنی امام حسین (صلی الله علیه و آله وسلم)میدانستند که شهید میشوند. آیا واقعا امام حسین (صلی الله علیه و آله وسلم)میدانستند اگر نمیدانستند «أَنِّی بِأَوْصَالِی تَتَقَطَّعُهَا عَسَلَانُ الْفَلَوَاتِ بَیْنَ النَّوَاوِیسِ وَ کَرْبَلَاءَ» این را چرا فرمودند این رجم به غیب نبود. این علم غیب را امام از کجا به دست آورده. امام حسین (صلی الله علیه و آله وسلم)مرتبط با وحی است «ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ»[10]خدای متعال علم غیب را میدهد خدای متعال علم غیب را در اختیار پیامبر گذاشته است «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَد»[11] آخر سوره مبارکه جن، پیامبر این اخبار غیبی را نقل می فرماید.
کتابهایی که هم عامه و هم خاصه نوشتند تحت عنوان«ملاحم و فتن». اینها اخبار غیبی رسول خداست. در صحیح مسلم حدود سی تا چهل حدیث راجع به همین مساله ذکر شده است.
انا مدینة العلم و علی بابها
بنابراین پیامبر غیب میدانست این غیب را خدای متعال به پیامبر داده بود و این غیب را پیامبر به سزاوارترین فرد گفته بود سزاوارترین فرد کیست؟ علی بن ابی طالب (علیه السلام) ، چطور علی بن ابی طالب (علیه السلام) سزاوارترین شخص است؟ دقت فرمایید ما در مجالس امام حسین (علیه السلام)بایستی اعتقاداتمان مستند و کامل شود. رسول خدا فرمود: «انا مدینة العلم و علی بابها» [12] من شهر علمم و علی باب این شهر است. باب این شهر است، یعنی علوم را پیامبر به امیرالمومنین(صلی الله علیه و آله وسلم) آموخته بود لذا صحابه رسول خدا میگفتند: «اقضانا علی ٌ اعلمنا علیٌ» آن کسی که در مقام داوری بهتر از همه قضاوت کند امیرالمومنین است. آن کسی که بیش از همه ما میداند و آگاه است امیر المومنین است.
ذهبی حدیثی نقل میکند: که اجزاء حکمت به ده قسمت تقسیم شده است و نُه قسمتاش نزد علی است و یک قسمت حکمت به مردم داده شده است، آن نُه قسمتی که نزد علی است مردم نمیدانند، اما آن یک قسمتی که نزد مردم است آن را هم امیر المومنین(علیه السلام) میداند. اینها روایاتی است که عامه نقل کردهاند. امیر المومنین (علیه السلام)باب مدینه علم پیامبر است. «یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ، وَلا یَرْقَی إِلَیَّ الطَّیْرُ» [13] علم همانند سیل از من میجوشد و از من سرازیر میشود و در فضای باز آسمان هیچ پرندهای نمیتواند همانند من در جو اوج بگیرد «یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ، وَلا یَرْقَی إِلَیَّ الطَّیْرُ» این علم را پیامبر علم غیب در اختیار داماد و فرزندانش قرار داده بود. امام حسین (علیه السلام)خبر شهادت را میدانست و کسی تصور نکند چرا امام حسین (علیه السلام) آمد و شهید شد. شهادت او چه نفعی داشت ؟ نفع شهادت امام حسین (علیه السلام) را نباید مقطعی حساب کرد. آن روز چه اتفاقی افتاد بله آن روز هفتاد و دو نفر یا تعدادی بیشتر شهید شدند اما موج شهادت امام حسین (علیه السلام) چه کرد. چه درسهایی را به انسانها آموخت برکات این شهادت را امروز شما در میان ملتها و اقوام میبینید که شهادت امام حسین (علیه السلام)چه برکاتی به همراه داشت و چه ارمغانی برای بشریت به جای گذاشت. امام حسین(علیه السلام) برای تشکیل حکومت آمد؟ حکومت چند روزه ارزشی ندارد که امام حسین (علیه السلام) برای تشکیل آن بیاید. امام حسین درس داد و عاشورا دانشگاه بود. عاشورا جامعه بود و تربیت یافتگان این جامعه انصار امام حسین (علیه السلام) بودند و این دانشگاه یک دانشگاهی است که در همه قرون و اعصار و امکنه همیشه دائم است. این همه کتاب نوشته شده این همه رهنمود داده شده اینها همهاش به برکت امام حسین (علیه السلام) است.
شجره طیبه
امام حسین برای شهادت میآمد و میدانست که کشته میشود او جان خودش را در طبق اخلاص گذاشت و تقدیم کرد و شجره پژمرده شده اسلام خون میخواست تا طراوتش را باز یابد خون امام حسین (علیه السلام) این طراوت را در عروق این شجره دین دمید و این شجرهای که این گونه است: «کشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها» [14] ماجرای امام حسین مانند آیه: «تُؤتی أُکُلَها کُلَّ حینٍ بِإِذنِ رَبِّها» است امام حسین فرمود: «کَأَنِّی بِأَوْصَالِی تَتَقَطَّعُهَا عَسَلَانُ الْفَلَوَاتِ بَیْنَ النَّوَاوِیسِ»[15]، اوصال، این بندهای انسان را میگویند محل وصل استخوانها را میگویند. ذعاب یعنی گرگها. فلوات جمع فلات است یعنی بیابان. بین النواویس این منطقهای است که الان حر بن یزید ریاحی مدفون است. در سابق عراق یک مکان بسیار مقدسی بوده انبیاء خیلیهایشان مانند ابراهیم (علیه السلام)که اصالتا اهل بابل است و بابل در عراق در جایی که الآن مسجد بُراثا هست. آنجا تقریبا محدوده بابل بوده است. ابراهیم (علیه السلام)درآنجا بوده است. از روایات استفاده میشود عیسی (علیه السلام)از آنجا عبور کرده است یک منطقه پیغمبر خیزی بوده. یونس (علیه السلام)اهل نینوا است.آنجا جای مقدسی بوده است و میگویند نواویس یک مقبرهای بوده برای نصاری. امام حسین (علیه السلام) آدرس میدهد که کجا من کشته میشوم «بَیْنَ النَّوَاوِیسِ وَ کَرْبَلَاءَ فَیَمْلَأْنَ مِنِّی أَکْرَاشاً جُوفاً وَ أَجْرِبَةً سُغْباً»[16] اینها دست از من بر نمیدارند بایستی خون من را بخورند و بیاشامند.
مقام رضا
در این خطبه چقدر درسهای آموزندهای را امام حسین (علیه السلام) به بشر داده است درس شکیبایی و درس رضا. سعی کنید هم رضای خدا را تحصیل کنید و هم اینکه آنچه که خدای متعال در زندگی مقدر کرده به آن چیزها راضی باشید. این بسیار مقام والائی است. این را انسان بایستی از امام حسین (علیه السلام) یاد بگیرد. «الهی رضاً بقضائک» را بایستی از امام حسین(علیه السلام) یاد بگیریم. امام حسین روز عاشورا به خدای متعال عرض میکرد «الهی رضاً بقضائک و تسلیماً لأمرک» انسان بایستی این رضایت را از امام حسین(علیه السلام) یاد بگیرد. انسان باید شکیبایی و صبر را از ابی عبدالله (علیه السلام) بیاموزد.
«نصبر علی بلائه» ما بر بلاء خدا صابریم. بلاء یعنی امتحان، یعنی آزمایش ما بر بلاء الاهی شکیباییم. «إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ» [17] خدای متعال اجر صابران را خواهد داد بدانید من پاره تن پیغمبرم. بدن پیغمبر از پیغمبر جدا نمیشود و «هی معه فی حظیرة القدس». ما میدانیم به چه سمت و سویی حرکت میکنیم. آن سمت و سو بهشت است منتهی این مقصد و پایان این سفر بهشت خلد و رضوان است.
بنابراین «مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ» [18] هر کسی مرد این میدان نیست هر کسی در دنیا این ظرفیت را کسب نکردهاست و به اصطلاح سعه وجود و روح پیدا نکرده است؛ نماند. بایستی انسان در دنیا ظرفیت پیدا کند اگر میخواهید شخصیت افراد را در دنیا آزمایش کنید ببینید افراد، چقدر ظرفیت دارند برخی از افراد تا ضرر مختصری به آنها وارد میشود دیگر نمیتوانند خودشان را حفظ کنند و کنترل کنند صبر یعنی ظرفیت پیدا کردن. اگر انسان ظرفیت پیدا کرد در دنیا خیلی ارزش دارد اینکه خدای متعال میفرماید «بشّر الصابرین صابرین»[19] را بشارت بدهید «الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» [20] بعد میفرماید «أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» [21] امام حسین (علیه السلام) چقدر صبر کرد و چقدر مصیبت دید و در مصائب شکیبایی و بردباری را پیشه کرد.
«منْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا» [22] شب هشتم ذی الحجه فرمود هر کسی حاضر است جانش را بدهد هر کسی حاضر است از جان بگذرد هر که از جان بگذرد آن خندان بود. اگر انسان توانست از این سرمایه عظیم وجود صرف نظر کند و آن را بیهوده صرف نکند با ارزش است. جان انسان خیلی عزیز است. بایستی آن را در جایی صرف کند که ارزش داشته باشد این خیلی مهم است که انسان یک ثمنی که میدهد در برابر آن ثمن مطاعی بگیرد که به اندازه آن ثمن ارزش داشته باشد اگر انسان جان را میدهد بایستی در برابر جان چیزی را تحصیل کند که بالاتر از جان ارزش داشته باشد و آن معامله با خداست «انَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ»[23] این چیزی است که در تورات و انجیل و قرآن آمده است.
بذلِ جان
انسانهایی در دنیا ضرر نکردند که طرف معامله آنها خداست و یک عده هم در دنیا با شیطان معامله میکنند لذائذ زود گذر دنیا را، معاصی خدا را حاضرند بپذیرند وجودشان را بدهند و این خسرانی است که جبران ناپذیر است. «منْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا غَداً فَإِنَّنِی رَاحِلٌ مُصْبِحاً» [24] ما فردا صبح از مکه کوچ میکنیم هر کسی بذل جان کرده است و هر کسی آماده ملاقات با خداست فردا صبح با ما حرکت کند.
در دنیا بایستی عقل مشعل باشد نه مردم. عقل را انسان بایستی چراغ راه قرار بدهد این مصباحی که خدای متعال در وجود همه ما گذاشته است و عقل حجت الهی است.
حجت ظاهر و حجت باطن
«یَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول»[25] اگر در زندگی با مشعل عقل حرکت کنیم پشیمان نمیشویم. اصحاب امام حسین با این مشعل حرکت کردند زهیرآن لحظهای که امام حسین (علیه السلام)را ملاقات کرد عقلش، بیدارش کرد یک مرتبه راه را شناخت. تا کنون راه را اشتباه میرفته است. حُر فهمید بیراهه میرود، از بیراهه برگشت. این عقل بود که او راهنمایی کرد که راه تو را به مقصد نمیرساند برگشت در آن راهی که راه خدا بود. صراط مستقیم بود مگر پیامبر خدا نفرمود «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی مایان تمسکتم به هما لن تضلوا ابدا» [26] یعنی اگر سراغ حسین رفتید گمراه نمیشوید این راه مستقیمی است که انسان را به حوض کوثر میرساند.
روضه:
«السلام علیکم یا انصار دین الله السلام علیکم یا انصار رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) السلام علیکم یا انصار امیرالمومنین (علیه السلام) یا انصار ابی عبدالله بأبی انتم و أمی طِبتم»
آری اصحاب باوفایی بودند زهیر روز عاشورا آمد برابر امام حسین (علیه السلام)صدا زد: حسین جان من به فدای تو حسین جان اجازه بده کشته شوم امروز جدت رسول خدا را ملاقات کنم. چه اصحاب با وفایی چه یاران خوبی فرمود «فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَیْراً مِنْ أَصْحَابِی وَ لَا أَهْلَ بَیْتٍ أَبَرَّ» [27] خیلی صحبت عجیبی است و سخن بلندی است. من اصحابی را بهتر از اصحاب خودم نمیدانم. واقعا این طور بود اما یک وقت نگاه کرد دید دیگر کسی باقی نمانده
کجا رفتند آن رعنا جوانان کجا رفتند آن پاکیزه جانان
همه بار سفر بستند و رفتند همه دست از جهان شستند و رفتند
«یا أَبْطالَ الصَّفا، وَ یا فُرْسانَ الْهَیْجاءِ، مالی أُنادیکُمْ فَلا تُجیبُونی» [28] ای شیران بیشه شجاعت، دلاوران صحنه نبرد، چرا هر چه صدا شما را صدا میزنم جواب حسین رو نمیدهید؟ ای کسانی که شما بدنهایتان را سپر حسین قرار داده بودید. ای کسانی که دیشب شب عاشورا میگفتید، اگر هفتاد مرتبه زنده شویم و دوباره کشته شویم باز هم میخواهیم با تو کشته شویم. چرا جواب حسین را نمیدهید؟ یکی از ارباب مقاتل نقل کرده است: امام حسین وقتی بدنها را اینگونه خطاب کرد، از روایات این طور استفاده میشود که بدنها شروع به تکان خورد کرد. بدنهای بیجان حرکت کرد. یعنی آقا اجازه میدهی باز هم بلند شویم، باز هم فداکاری کنیم؟ فرمود: «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً» [29]
صلی الله علیکم یا اهل بیت النبوة
وسَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَیَّ مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ
تهیه و تدوین:
دفتر مطالعات، پژوهش ها و ارتباطات حوزوی
مرکز رسیدگی به امور مساجد
پی نوشت ها:
[1]. کشف الغمّة: 2 / 241، الملهوف: 126، نثر الدرّ: 1 / 333
[2] نهج البلاغه فیض، کلام 224
[3]. سوره یس، آیه 68
[4] سوره نحل، آیه 70
[5]. سوره عنکبوت، آیه 57
[6]. ارشاد القلوب إلی الصواب، ج 1، ص 62
[7]. سوره جمعه، آیه 8
[8]. الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید، جلد 2
[9]. سوره عصر، آیه 3
[10]. سوره یوسف، آیه 102
[11]. سوره جن، آیه 26
[12]. تاریخ دمشق: ج ۴۲، ص ۳۸۰، ح ۸۹۷۹
[13]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق: صبحی صالح، خطبه 3، ص 48، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق
[14]. سوره ابراهیم، آیه، 24-25
[15]. اعیان الشیعه، ج1، ص 593
[16]. لهوف سید بن طاووس، ج1، ص 61
[17]. سوره زمر، آیه 10
[18]. بحارالانوار، ج۴۴، ص٣۶۶
[19]. سوره بقره، آیه156
[20]. همان
[21]. همان، آیه 157
[22]. بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج 44، ص 366
[23]. سوره توبه، 111
[24]. بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج 44، ص 366
[25]. کافی، ج 1، ص 16
[26]. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، 1413 ق، ج1، ص233
[27]. إرشاد مفید، ص 250
[28]. معالى السبطین، ج 2، ص 17 - 18
[29]. سوره احزاب، آیه 23