گروه : مسجد در منابع
شماره : 110
تاریخ : چهار شنبه, 11 تیر 1399
ساعت : 11:17:10
مسجد و گفتگوی پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله وسلم) با نمایندگان ادیان

مقدمه

خلق و خوى پیامبر رحمت، حضرت محمد بن عبداللّه  صلى الله علیه و آله، بر هیچ حقیقت پویى پوشیده نیست. او زحمات و مشقات طاقت فرسایى را متحمل شد تا اسلام به طور بایسته و شایسته و آن گونه که خواست خداست، به مردم معرفى شود.

          اکنون که رهبر حکیم و فرزانه انقلاب، خلف صالح معمار کبیر انقلاب اسلامى ایران، حضرت آیت اللّه  العظمى امام خامنه اى ـ مدظله العالى ـ با نام گذارى سال 1385 شمسى به نام پیامبر اعظم صلى الله علیه و آلهدر داخل و خارج کشور، داغى بر دل سنگ دلان و کوته فکران و کج اندیشان و دشمنان اسلام ناب محمدى، که قصد تخریب چهره محبوب پیامبر اعظم صلى الله علیه و آلهو اسلام را داشتند، نهادند و نیرنگ هاى احمقانه آنها را برملا ساختند، بجاست به خاطر این نام گذارى مبارک مقالى هرچند کوتاه تحت عنوان «مسجد و گفت وگوى پیامبر اعظم با نمایندگان ادیان» در پاسخ به نداى معظم له ارائه نماییم.

 

جایگاه مسجد در سخنان خداوند و گفتار ائمه اطهار علیهم السلام

خداوند منان مى فرماید مسجد خانه خداست.[1]و در روایات است که «المساجد مجالس  الانبیاء»[2] و «المساجد بیوت المتقین»[3] و هم چنین خداوند تبارک و تعالى کسانى را که مؤمنان را از ذکر یاد خدا در مساجد باز دارند جزء ستمکاران قلمداد مى کند و مى فرماید: «و من اظلم ممن منع مساجد اللّه  ان یذکر فیها اسمه و سعى فى خرابها...» و در ادامه، کیفر این ستم کاران را خوارى در دنیا و عذاب الهى در آخرت معرفى مى نماید: «لهم فى الدنیا خزى و لهم فى الاخره عذاب عظیم».[4]

         از سوى دیگر ساختن و آباد نگاه داشتن مسجد تنها در صلاحیت مؤمنان خدا قرار دارد: «انما یعمر مساجد اللّه  من آمن باللّه  و الیوم الاخر»[5] و در روایت، مسجد به عنوان محل دعا و بازگشت به سوى خداوند در طوفان حوادث و غم هاى طاقت فرسا معرفى شده است.[6] مسجد برترین و گرامى ترین مکان زمین است و دوست داران و اهالى مسجد نزد خداوند گرامى اند.[7] مسجد حتى مؤمنان نمازگزار و دوست داران خود را مى شناسد و در فراقشان، از عمق دل، ناله مى کند.[8] مسجد نه تنها محل عبادت و ذکر خداوند است، بلکه مکان نشر معارف بلند آسمانى است.[9] خداجویان و حق طلبان، گوهر گران بهاى آشنایى با دین و فهم آن را در این مرکز مقدس مى آورند. و دین را به ـ معناى واقعى ـ از زبان روحانیان دین باور فرا مى گیرند. زمزمه آیات جانفزاى قرآن، آگاهى بر گوشه اى از رازهاى پنهان کلام الهى، و تفسیر و تبیین معارف و احکام آسمانى در این جایگاه والا صورت مى پذیرد. مسلمانان علوم گوناگون اسلامى از قبیل فقه، حدیث، تفسیر، عرفان و حتى تاریخ، سیاست و مسائل اجتماعى و فرهنگى را در این مکان مقدس مى آموزند.[10] بنابراین، واضح و مبرهن است که مسجد در اسلام، محور تمام کارهاى مهم، اعم از عبادى، فرهنگى، سیاسى و اجتماعى است.

          بنیان گذار بزرگ انقلاب اسلامى ایران، حضرت امام خمینى قدس سره مى فرماید:

       «این مسجد الحرام و مساجد در زمان رسول اکرم صلى الله علیه و آله مرکز جنگ ها،  سیاست ها و مرکز امور اجتماعى و سیاسى بوده. این طور نبوده که در مسجد  پیغمبر همان مسائل عبادى نماز و روزه باشد، مسائل سیاسى اش بیشتر  بوده است. اسلام مى خواهد مردم آگاهانه براى مصالح خودشان و مصالح  مسلمین در آنجا (مساجد) فعالیت کنند».[11]

         با توجه به محوریت مسجد در تمام امور، رهبر حکیم و فرزانه انقلاب اسلامى نهاد مستقلى را براى رسیدگى به امور مساجد تحت عنوان همین نام تأسیس کرده اند.

 

علت نام گذارى مسجد

علت نام گذارى «مسجد» به این نام، آن است که جایگاه سجده و تواضع در پیشگاه خداوند تبارک و تعالى است. سجده نماد بندگى و کرنش در برابر حق تعالى است و در میان تمام عبادت ها و حتى نسبت به دیگر اجزاى نماز نیز از شرافت و برترى ویژه اى برخوردار است.[12] گاه از مسجد به عنوان بیت اللّه  هم یاد مى شود.[13] بدین روى مؤمنان در این مکان مقدس به ذات حق تعالى تقرب مى جویند و با عبادت هاى خالصانه خود، به سوى او رهسپار مى شوند. در حقیقت، مسجد خانه هدا، خانه مردم و جایگاه گرد آمدن آنان براى بندگى معبود است. از این رو، قرآن کریم کعبه را خانه اى براى مردم مى داند و مى فرماید: «ان اول بیت وضع للناس للذى ببکة»[14]؛ قطعا اولین خانه اى که براى مردم بنا شده، مکه است.

 

اهمیت مسجد نزد خداوند منان

وجود مسجد در روى زمین، به ظهور اسلام منحصر نمى شود، بلکه این مکان مقدس پیش از تولد اسلام هم بر روى زمین وجود داشته و خداى تعالى زمین را از خانه خود خالى نگذاشته است: «مسجد الاقصى» در بیت المقدس به دست حضرت سلیمان علیه السلام بنا نهاده شد و دیگر پیامبران الهى آن را تعمیر و تجدید بنا نمودند،[15] و «مسجد الحرام» توسط دو پیامبر بزرگ  الهى حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام که براساس روایات حدود این مسجد توسط این دو پیامبر تعیین گشته است.[16]

         کارهاى تبلیغاتى پیامبر صلى الله علیه و آله در مسجد، سرشار از مایه هاى معنوى و روحانى بوده. ایشان ابتدا شخصى که قصد هدایتش را داشت، روابط دوستانه برقرار مى کرد و با عمل خود روح تواضع در برابر دیگران و خدمت به خلق را به او مى فهماند و بعد با توجه به ویژگى هاى روحى و روانى او، با سخنانى کوتاه زمینه گرایش وى را به اسلام فراهم مى نمود.[17]

         مسجد به عنوان مقر اصلى پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله براى آموزش به تازه مسلمانان بود. علاوه بر اینکه ایشان تازه مسلمانان را به صورت انفرادى در مسجد آموزش مى داد، گفت وگوهاى علمى و فرهنگى نیز با نمایندگانى که از سوى قبایل و ادیان اعزام مى شدن، انجام مى داد. کانون اصلى این گفت وگوها و مذاکرات مسجد بود، هر چند براى سکونت و استراحت این نمایندگان مکانى در نظر گرفته شده بود[18] و عده اى هم بنا به صلاحدید پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در منازل انصار اسکان داده مى شدند.[19] اما براى بعضى از نمایندگان مانند نمایندگان «ثقیف» به دلیل اقامت طولانى در درون مسجد، محل استراحت برپا نموده بودند.[20]

         پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در کنار یکى از ستون هاى مسجد، که به «اسطوانه الوفود» (ستون هیأت ها) معروف است، این نمایندگان را به حضور مى پذیرفت و با آنان به مذاکرات دینى و اجتماعى مى پرداخت. البته این گفت وگوها جنبه سیاسى هم داشت، ولى معارف اسلامى محور گفت وگوها بود. بدین روى این نمایندگان معمولاً به خاطر گرایش به اسلام، به مدینه مى آمدند. اگرچه بعضى از این هیأت ها در حضور پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله و در کنار خانه خدا به فخرفروشى مى پرداختند و گفت وگوهایى برخلاف ادب و نزاکت بر زبان جارى مى کردند و حتى گاهى درخواست مسابقات هنرى ـ ادبى از پیامبر رحمت مى کردند اما ایشان خلق و خوى عظیم خود، با حوصله و بردبارى کامل، به سخنان آنان گوش فرا مى داد.[21]

 

1 ـ مذاکره با نمایندگان بنى تمیم

گروهى از رؤسا و برگزیدگان «بنى تمیم» که ده نفر بودند، پیش از ظهر وارد مسجد پیامبراکرم صلى الله علیه و آله شدند. به محض ورود، سراغ اسیران خود را گرفتند.[22] مکان اسیران را به آنها نشان دادند و نمایندگان به حضور آنها رفتند و به مسجد برگشتند. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در آن روز، در منزل عایشه بود و بلال اذان اول را گفته بود. مردم منتظر بیرون آمدن پیامبر صلى الله علیه و آلهبودند. به محض ورود ایشان به مسجد، آن گروه خود را به پیامبر صلى الله علیه و آله رساندند و شروع به صحبت کردند. پیامبر پس از اقامه بلال، مدت کوتاهى ایستاد. آنها مى گفتند: ما شاعر و خطیب خود را آورده ایم. پس سخن ما را گوش بده. پیامبر صلى الله علیه و آله لبخندى زد و نماز ظهر را خواند و به منزل بازگشت. دو رکعت نماز خواند و بیرون آمد و در صحن مسجد نشست. آن هیأت به محضر پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله رسید، عطارد بن حاجب تمیمى را جلو آوردند. خطبه اى خواند. پیامبر صلى الله علیه و آله به ثابت بن قیس فرمود: برخیز و جواب خطبه ایشان را بده ثابت برخاست با توجه به اینکه آمادگى قبلى نداشت، خطبه اى ایراد نمودند. وقتى ثابت نشست، آنها گفتند: اى رسول خدا صلى الله علیه و آله اجازه بده تا شاعرمان شعرى بخواند. حضرت اجازه داد. زبرقان بن بدر بلند شد و ابیاتى سرود. پیامبر صلى الله علیه و آله به حسان بن ثابت فرمود: پاسخ شان را بده. او برخاست و اشعارى سرود.[23] پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند حسان را تا زمانى که از رسول خدا دفاع مى کند، با روح القدس تأیید مى کند.[24] پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و مسلمانان از خطبه ثابت و شعر حسان خوشحال بودند. نمایندگان با هم خلوت و مشورت کردند. یکى از آنها گفت: به خدا قسم! بدانید این مرد پیامبر است و از سوى خدا تأیید مى شود و کارهایش رو به راه مى گردد. خطیب او از خطیب ما فصیح تر و شاعر او از شاعر ما بهتر است.[25] پس از آن نمایندگان «بنى تمیم» مسلمان شدند و پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله جوایزى نیک به آن اعطا نمود.[26] پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به نمایندگانى که مى آمدند جوایزى هدیه مى داد.

          هنگامى که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله جوایز را اعطا نمود پرسید: آیا کسى باقى مانده است گفتند: بچه اى است که مواظب بارها است. پیامبر صلى الله علیه و آلهفرمودند: بنویسید تا جایزه اش را بدهم. آنها گفتند: پسرکى بى ارزش است. اما ایشان فرمود: بر فرض اینکه باشد، ولى به نمایندگى آمده است و حقى دارد.[27]

 

2 ـ گفت وگو با نمایندگان ثقیف

از دیگر هیأت هاى اعزامى که مذاکرات علمى و فرهنگى با پیامبر نمود، نمایندگان بنى ثقیف بودند. واقدى در توضیح این مذاکره مى نویسد: هنگامى که آنان وارد مسجد شدند، مسلمانان گفتند: اى رسول خدا! آیا این ها که مشرکند مى توانند وارد مسجد شوند؟ پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهفرمود: زمین پاک است و چیزى آن را نجس نمى کند. پیامبر اعظم صلى الله علیه و آلهدستور داد: سه سایبان در مسجد براى آنها ساخته شود. آنها در آن سایبان ها، شب ها تلاوت قرآن اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله را مى شنیدند و شاهد عبادت هاى شبانه آنان بودند و هنگام نماز، شاهد صفوف نماز مسلمانان، و به خطبه هاى پیامبر صلى الله علیه و آله گوش مى دادند. اما نشنیدند که حضرت در ضمن خطبه، به رسالت خویش گواهى دهد. گفتند: محمد به ما دستور مى دهد که به رسالت او گواهى دهیم، اما خودش در خطبه هایش، چنین نمى کند. وقتى این سخنان به گوش پیامبر صلى الله علیه و آلهرسید، فرمود: من اولین کسى هستم که در مورد رسالت خود گواهى داده ام. پس برخاست و خطبه اى ایراد نمود و به رسالت خویش گواهى داد. نمایندگان «ثقیف» چند روزى ماندند و نزد پیامبر صلى الله علیه و آله  رفت وآمد مى کردند و حضرت آنها را به اسلام دعوت مى کرد.

          عبد یالیل، که بزرگ و سخنگوى آنها بود، گفت: آیا حاضرید پیمانى با ما ببندید که با پیمان نامه نزد قوم خود برگردیم؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: اگر به اسلام اقرار کنید بله، پیمان نامه هم مى نویسیم، و گرنه پیمانى نمى نویسیم و صلحى هم بین من و شما نخواهد بود. عبد یالیل سئوالاتى پرسید.

          الف) عقیده شما درباره «زنا» چیست؟ ما مردمى دور افتاده ایم و از آن چاره اى نداریم و کسى از ما نمى تواند در عزوبت به سر ببرد.

           پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: زنا از چیزهایى است که خداوند آن را بر مسلمانان حرام کرده و فرموده است: گرد زنا مگردید که کارى زشت و بد است.[28]

         ب) عقیده ات درباره «ربا» چیست؟ فرمود: ربا حرام است. عبد یالیل گفت: همه اموال ما ربا است.

          پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: سرمایه اصلى از آن شماست. خداوند مى فرماید: اى مؤمنان! از خدا بترسید و آنچه از ربا باقى مانده است، رها کنید، اگر مؤمنید.[29]

         ج) عقیده شما درباره «شراب» چیست؟ مى دانى که آن چکیده انگور است و ما را از آن چاره اى نیست.

          فرمود: خداوند متعال آن را قاطعانه حرام نموده است. «همانا مى و قمار و تیرهاى قرعه کشى پلید و از عمل شیطان است. پس از آنها بپرهیزید».[30]

         پس از این گفت وگو برخاستند و با هم مشورت کردند. عبد یالیل گفت: واى بر شما! چگونه پیش قوم خودمان برگردیم و حرمت این سه موضوع را بیان کنیم؟ به خدا قسم! «ثقیف» هرگز نمى تواند از مى گسارى و زنا دست بردارد. سفیان بن عبداللّه  به او گفت: اى مرد! اگر خداوند براى آنها اراده خیر فرموده باشد، از آنها خوددارى مى کنند. کسانى که اکنون با پیامبر صلى الله علیه و آلههستند قبلاً همین گونه بودند. اما صبر کردند و عادت هاى خود را ترک کردند.

          از پیامبر صلى الله علیه و آله درباره بت «لات» سئوال کردند: نظر شما درباره الهه «لات» چیست؟ پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: باید ویران گردد. گفتند: هیهات! اگر آن الهه بداند ما چنین تصمیمى درباره اش گرفته ایم تمام خانواده ما را خواهد کشت. عمر بن خطاب گفت: واى بر تو، اى عبد یالیل! آن الهه سنگى است که نمى تواند بفهمد چه کسى او را مى پرستد. عبد یالیل گفت: اى عمر! ما پیش تو نیامده ایم. در نتیجه، آنها مسلمان شدند و صلح کامل شد و خالد بن سعید صلح نامه را نوشت.

          آنها از پیامبر خواستند که آنان را از نماز خواندن معاف گرداند. اما پیامبر صلى الله علیه و آلهفرمود: دینى که در آن نماز نباشد خیرى در آن نیست. گفتند: اى محمد! نماز مى خوانیم و روزه هم  مى گیریم. سپس احکام و شرایع اسلام را آموختند و پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله دستور داد بقیه ماه رمضان را روزه بگیرند.[31] بى شک، اسلام آوردن نمایندگان، که به دنبال آنان، دیگر افراد قبیله هم مسلمان مى شدند، کار ساده اى نبود و به سادگى به دست نمى آمد مگر با همت بلند و تلاش هاى سخت و پیگیرانه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله که تا نتیجه مطلوب به دست نمى آمد. دست از کار و کوشش و تلاش برنمى داشت.

          از ابن سعد نقل شده است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله هر شب پس از نماز عشا، به دیدار نمایندگان قبیله «ثقیف»، که در مسجد سکونت داشتند، مى آمد و با حالت ایستاده، آن قدر براى آنان صحبت مى کرد که از شدت خستگى، پاهاى مبارکش به درد مى آمد.

 

3 ـ گفت وگو با هیئت نمایندگان مسیحیان نجران

از دیگر هیأت هاى نمایندگى، که در مدینه به مسجد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهآمدند و با آن حضرت مذاکره علمى نمودند، هیأت نمایندگى مسیحیان نجران بود. هنگامى که آنان وارد مسجدالنبى شدند، پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله نماز عصر را خوانده بود. هنگام فرا رسیدن وقت نماز مسیحیان، آنان در مسجد پیامبر نماز خواندند، در حالى که قبله آنها به سوى مشرق بود. عده اى از یاران پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله گفتند: اى رسول خدا! این مسجد شماست. اما پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهاز کار آنها جلوگیرى نکرد.

          پس از نماز خواندن، گفت وگو شروع شد. آنها براى بیان «تثلیث» و سه گانگى خداوند، دلیل هایى بیان کردند. بیش از هشتاد آیه از اوایل سوره آل عمران، که در اطراف این اعتقاد آنان سخن مى گوید، در این استدلال ها بر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نازل شد. پیامبر صلى الله علیه و آله این آیات را قرائت نمود و پس از آن از آنان خواست مسلمان شوند. دو نفر از بزرگان آنها گفتند: ما پیش از این، اسلام آورده ایم. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: شما مسلمان نیستید. اما آنها دوباره سخنان خود را تکرار کردند. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: شما دروغ مى گویید. این باور که خداوند فرزندى داشته باشد و هم چنین پرستیدن صلیب و خوردن گوشت خوک با دین مبین اسلام سازگارى ندارد. آن دو نفر مجددا پرسیدند: اى محمد پس پدر عیسى کیست؟ پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله پس از آن همه تلاوت قرآن کریم به آنها پاسخ نداد و پیامبر به فرمان خداوند تبارک و تعالى از آنان درخواست  مباهله کرد. آنها گفتند: باید در این باره اندیشه کنیم.

          عبدالمسیح، که رهبر و بزرگ آنان بود. گفت: به خدا قسم که محمد فرستاده خداست. شما دیدید که اخبار پیامبر شما را چگونه و به روشنى بیان کرد. آیا مى دانید که هیچ گروهى با پیامبرى مباهله نکرده اند، جز اینکه نسل شان از روى زمین برچیده شده است. اگر از اسلام آوردن خوددارى مى کنید، دست کم مباهله هم نکنید و بر دین خود باقى بمانید و با محمد خداحافظى کنید و به سرزمین خود برگردید.

          به محضر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله رسیدند و گفتند: اى ابوالقاسم، صلاح دیدیم که با تو مباهله نکنیم. تو بر دین خود باش و ما هم بر دین خود. اما از میان یاران خود شخصى را که مورد قبول شما باشد همراه ما بفرست تا در اختلاف هاى مالى بین ما حکم کند. ما از تو خشنود و راضى هستیم. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: شب بیایید تا مردى قوى و امین همراه شما اعزام کنم.

          عمر بن خطاب مى گوید: من هیچ گاه مانند آن لحظه، ریاست را دوست نمى داشتم و امیدوار بودم که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مرا براى این کار انتخاب کند. اداى نماز ظهر در مسجد حاضر شدم. وقتى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نماز ظهر را تمام کرد. به اطراف نگریست. من خود را در معرض چشمان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله قرار مى دادم تا شاید مرا ببیند، اما پیامبر همچنان در حال جست وجو بود تا اینکه ابو عبیده جراح را مشاهده نمود. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله ایشان را فرا خواند و فرمود: تو با آنان برو و در اختلاف هایى که بین آنها رخ مى دهد به حق حکم کن.[32]

 

پی نوشت ها:


[1] . نور: 36 .

[2] . مستدرک الوسائل:  ج 3 ، ص 363 ، ب 3 ، از ابواب احکام المساجد.

[3] . همان، ص 362 .

[4] .  بقره: 114 .

[5] . توبه: 18 .

[6] . وسائل الشیعه: ج 5 ، ص 263 .

[7] . همان: ص 344 .

[8] . داستان ستون حنانه و ناله وى در فراق پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله / صحیح بخارى: ج 4 ، ص 137 .

[9] . وسائل الشیعه: ج 3 ، ص 480 .

[10] . سیماى مسجد: ج 2 ، ص 21 ـ 22 .

[11] . صحیفه نور: ج 18 ، ص 67 .

[12] . سیماى مسجد:  ج 2 ، ص 30 .

[13] . نور : 36 ؛ وسائل الشیعه: ج 1 ، ص 268 .

[14] . آل عمران: 96 .

[15] . مقدمه ابن خلدون: ج 2 ، ص 698 ـ 704 .

[16] . وسائل الشیعه: ج 3 ، ص 541 .

[17] . سیماى مسجد: ج 2، ص 115 .

[18] . نظام الحکومة النبویه:  ج 1 ، ص 445 ؛ تاریخ المدینة المنوره:  ج 1 ، ص 235 .

[19] . نظام الحکومة النبویه: ج 2 ، ص 449 .

[20] . همان: ص 447 .

[21] . سیماى مسجد: ج 2 ، ص 116 .

[22] . المغازى: ص 740 ـ 742 . قبیله «بنى تمیم» پیش از ورود به مدینه، با مأمور جمع آورى زکات، که از طرف پیامبر صلى الله علیه و آله به آن نقطه اعزام شده بود. با خشونت رفتار کرده و حتى قصد کشتن او را نموده بودند که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله سپاهى را به آن منطقه اعزام کرد و در این عملیات، تعدادى از افراد این قبیله به اسارت درآمدند که در مدینه نگه دارى مى شدند.

[23] . اشعار در السیرة النبویه: ج 4 ، ص 210 ـ 211 ؛ المغازى: ج 2 ، ص 977 ـ 978 .

[24] . همان: ص 979 .

[25] . المغازى: ص 742 ـ 746 .

[26] . السیرة النبویه: ج 4 ، ص 212 .

[27] . مغازى، واقدى، ترجمه دامغانى: ص 745 ـ 746 .

[28] . اسراء:  32 .

[29] . بقره:  278 .

[30] . مائده: 90 .

[31] . المغازى: ص 733 ـ 736 .

[32] . السیرة النبویه: ج 2 ، ص 232 ـ 233 .